دکتر بهزاد حمیدیه از دانشکده الهیات دانشگاه تهران
▬ صبغه اجتماعی دین مبین اسلام، و نظر داشتن دین الهی به حکومت و سیاست، شواهد بسیاری دارد، و مهمترین شاهد آن، سیره پیامبر اسلام، غزوات، فتوحات و پیماننامههای آن حضرت و پرداختن ایشان به وجوه و شئون دیگر حکومتی است. برخی به اصطلاح، روشنفکران دینی، خواستهاند حکومت پیامبر را امری عرضی و ناشی از انتخاب مردم و بیعت ایشان با آن حضرت قلمداد کنند و از این طریق به سکولاریسمی رسیدهاند که نظیر آن را در مسیحیت میتوان مشاهده کرد. در مسیحیت، پاپ و پادشاه، دو عنوان کاملاً مجزا بوده است و هرچند در دورهای تاریخی، پادشاه از دست پاپ، تاج و تخت میگرفت (مانند شارلمانی که از پاپ رم، تاج گرفت) ، اما، این باز به معنای اتحاد سیاست و دیانت نبوده است. پیامبر اعظم، اما، بنابر آیات قرآنی، ولایت عامه و امامت تامه داشته و این امر را در حکومت اسلامی خویش به منصه ظهور آوردهاند.
▬ مرحوم علامه طباطبایی، با استدلالی ضمنی چنین بیان میکنند که پیامبر خدا، سمت تعلیم و تربیت داشتند: «یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» (جمعه/ دو) بنابر این، تنها ایشان بودند که برای قیام به شأن امت و ولایت امورشان در دنیا و آخرت و امامت کردن بر ایشان متعین بودهاند. این نشان میدهد که مفسر بزرگ قرآن با نظر به آیات مختلف قرآنی چنین نتیجه گرفته است که شریعت (که در آیه فوق، تحت عنوان تعلیم کتاب و حکمت و آیات الهی بدان اشارت رفته است) و سیاست، متحدند و تنها یک فرد واحد، حق و، بلکه وظیفه بر عهده گرفتن هر دو را دارد. آیات فراوانی در قرآن، ولایت الهی پیامبر را ثابت میکنند و نشان میدهند که حاکم مطلق یعنی، خداوند، حکومت را به پیامبر اسلام تفویض کرده است:
• «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» (تغابن/دوازده)
• «النبی اولی بالمومنین من انفسهم» (احزاب/شش) (پیامبر از خود مومنین بر آنها سزاوارتر است) .
• «لتحکم بین الناس به ما اریک الله» (نساء/صد و پنج) (تا میان مردم بنا بر آنچه خدا به تو نشان داده است حکم برانی) .
• …
▬ از آیه اخیر الذکر، نکته دیگری نیز معلوم میشود که علامه طباطبایی نیز بدان اشاره دارند؛ حکومت الهی اسلامی که بزرگ یادگار پیامبر اکرم است، با نظامهای دموکراسی امروزه، کاملاً متفاوت است، زیرا، این نظامها بر تمتعات و بهرههای مادی استوار شدهاند و لذا، روح استخدام و استثمار و استکبار انسانی در آنها دمیده شده و تربیت الهی و معنوی بشر در آنها جایی ندارد. حکومتهای مبتنی بر خواهشهای مادی، در قدیم به صورت قیصرها، کسریها، امپراطورها، خلیفهها و سلطنتهای موروثی خودنمایی میکردند و امروزه، همانها از قالب یک فرد خارج شده و به شکل اجتماعی دموکراسی اجرا میشود، اما، این همان است چون مبنا در هر دو، تمتعات مادی صرف است، اما، حکومت پیامبر اعظم از این حال و هوا و رویه باطل کاملاً بری بود. اسلامی که پیامبر اکرم معرفی فرمودند تفاوت میان انسانها را در طبقات و کاستهای اجتماعی، امیر و مأمور، حاکم و محکوم، مولا و برده و زن و مرد نمیدانست، بلکه تنها تقوا را به عنوان تفاوت انسانها مطرح میساخت. سیره ارزشمند نبوی به صورت صحیفهای همیشه تابناک و روشن به عالمیان نشان میدهد که حکومت اسلام بر مبنای تقوا و رعایت احکام الهی و در یک کلمه، «عبودیت» در برابر خداوند استوار شده است.
▬ نبی اکرم، به عنوان حاکمی الهی، به دوره پس از خود نیز نظر داشتند و برای آن تمهیداتی ایجاد کرده بودند (خصوصاً در واقعه غدیر) تا به نص الهی، علی علیه السلام و یازده فرزند مطهر ایشان را به حاکمیت مطلق اسلام معرفی فرمایند. در دوره غیبت نیز بنابر نص رسیده از امام عصر علیه السلام، فقیه جامع الشرایط، حق و، بلکه وظیفه شرعی اداره امور اسلام را بر عهده دارد. ولایت مطلقه فقیه که امام راحل، استادانه و به طور فنی به اثبات آن پرداختند، ادامه دادن سیره نبی اسلام است و کاملترین و مهمترین مصداق اتخاذ پیامبر اعظم به عنوان اسوه. به عبارت دیگر، امام راحل با طرح حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه، اصلیترین مصداق عملی «لکم فی رسول الله اسوه حسنه» را عرضه کردند، مصداقی که نه تنها مربوط به عرصه سیاست است، بلکه تمام اصول اجتماعی (که تحت عنوان عدالت میگنجند) و تمام قواعد اخلاقی (که تحت عنوان تقوا میگنجند) را نیز در برمیگیرد و ثمرهاش جز حکومت عدل الهی و نابودی حتمی و «خود به خود» مستکبران نخواهد بود؛ این است ثمره عظیمه تاسی به رسول اعظم. امام راحل میفرمود:
▬ «اگر قشرهای جوان از هر طبقه که هستند ماهیت حکومت اسلام را که با کمال تاسف جز چند سالی در زمان پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و در حکومت بسیار کوتاه امیر المومنین، علی علیه السلام جریان نداشت بفهمند، اساس حکومتهای ظالمانه استعماری و مکتبهای منحرف کمونیستی و غیره، خود به خود، برچیده میشود» .
مآخذ:...
هو العلیم