tahoordanesh؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ در میان عوامل مختلفی که به شکلگیری بنیادهای اساسی حکمت متعالیه منجر شده است، میتوان بوضوح به چند عامل مهم اشاره کرد: حکمت مشائی، حکمت اشراقی، عرفان نظری، بویژه معارفی که از محیالدین بن عربی، عارف شهیر قرن هفتم هجری رسیده است و سرانجام، علم کلام، اما، گذشته از این عوامل که میزان تأثیر هر یک نیازمند بررسی و تحقیق کافی است، قرآن کریم به عنوان مهمترین رکن ساختار حکمت متعالیه و عمود خیمه این مکتب و نظام فلسفی، از نقشی قابل توجه برخوردار است. در این مقاله کوتاه، و در حد توان، به این بعد اساسی اشاره میشود.
░▒▓ • ویژگی «اسلامی» حکمت متعالیه
▬ اگر مهمترین کتاب صدرالمتألهین در حکمت متعالیه را کتاب شریف اسفار بدانیم و آن را محور بررسیهای خود قرار دهیم، با نگاهی گذرا درمی یابیم که قرآن کریم تا چه حد در شکلگیری حکمت متعالیه اثر داشته است.
▬ مروری اجمالی نشان میدهد که بیش از نهصد و هشتاد بار در اسفار به آیات قرآن کریم اشاره شده است. از این حیث میتوانیم ادعا کنیم هیچ کتاب فلسفی دیگری در میان کتابهایی که در طول تاریخ فلسفه اسلامی نگاشته شده، تا این حد به قرآن کریم رجوع و ارجاع نداشته است. همین امر به تنهایی نشاندهنده مدعای ماست، اما، برای تکمیل بحث باید به مواردی دیگر نیز اشاره کرد.
░▒▓ • حضور قرآن کریم در اسفار
▬ به طور کلی، حضور قرآن کریم در اسفار چند گونه است: استشهاد، اقتباس، تفسیر و تأویل. در اینجا برای نمونه، به پارهای از این موارد اشاره میکنیم.
▬ ۱. ملاصدرا وقتی نظریهای را از افلاطون در باب تجرّد نفس نقل میکند، اشاره میکند که این نظریه با قرآن کریم، برای مثال، «و طُبِعَ علی قلوبِهِم، ترجمه: و بر دلهایشان مهر زده شده است (توبه/ ۸۷)»، «کلاّ بَل رانَ علی قُلوبهم، ترجمه:، بلکه اعمالشان زنگاری بر دلهاشان گردیده است (المطففین/ ۱۴)»، موافق است.
▬ ۲. در پارهای موارد وی به آراء مفسران اشاره دارد؛ مثلاً، در توضیح «روح» میگوید برخی از مفسران «قل الروح من امر ربی، ترجمه: بگو»: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!» (الاسراء/۸۵) » را چنین تفسیر کردهاند که امر خداوند کلام اوست و هر موجود زندهای با این کلام الهی که «کن حیاً» زنده خواهد شد. آنگاه، وی میافزاید بر اساس این نظریه، روح در جسد نخواهد بود؛ چرا که، روح کلام الهی است و کلام الهی قائم به ذات خداوند متعال است، نه قائم به جسد.
▬ ۳. در بحث اشکال بقای نفس پس از بدن، میگوید نفس انسانی دارای مقامات و نشئتهای ذاتی است که پارهای از آن مقامات و نشأت از عالم امر و تدبیر و برخی از عالم خلق و تصویر است. آنگاه، در باره شق اول به آیه «قل الروح من امر ربی بگو»: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!» (الاسراء/۸۵) » استشهاد و در مورد شق دوم به آیه «منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم، ترجمه: ما شما را از آن (زمین) آفریدیم و در آن بازمیگردانیم و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون میآوریم! (طه/۵۵) » استشهاد میکند.
▬ ۴. در همین باره، ضمن توضیح ترقیات و تحولات نفس انسانی از یک نشئه به نشئه دیگر به این آیه اشاره میکند: «و لقد خلقناکم ثمّ صوّرناکم ثمّ قلنا للملائکهی اسجدوا لآدم، ترجمه: ما شما را آفریدیم، سپس، صورتبندی کردیم بعد به فرشتگان گفتیم»: برای آدم خضوع کنید!» آنها همه سجده کردند جز ابلیس که از سجدهکنندگان نبود. (اعراف/۱۱) »
▬ ۵. در بحث تناسخ با اشاره به استحاله عقلی آن در صورتی که به معنی انتقال نفس از بدن عنصری یا طبیعی به بدن دیگری منفصل از بدن نخست باشد و در پی اشاره به انواع آن از نَسخ و مَسخ و رَسخ و فَسخ، به این نکته پرداخته است که انتقال و تحول نفس از نشئه طبیعی دنیوی به نشئه اخروی و تبدیل آن بر حسب ملکات و احوال گوناگون که حاصل اعمال و افعال دنیوی است نه فقط محال نیست، بلکه هم از سوی ارباب کشف مورد تأیید قرار گرفته است، و هم ظواهر نصوص قرآنی و احادیث نبوی «ص» بدان دلالت دارد. آنگاه، به چندین آیه از آیات کریم قرآنی در این باره اشاره میکند؛ از جمله «و ما من دابهی فی الارض و لاطائر یطیر بجناحیه الا امم أمثالکم ما فرطنا فی الکتاب من شیء، ترجمه: هیچ جنبندهای در زمین، و هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند، نیست مگر اینکه امتهایی همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم (انعام/۳۸)» و نیز آیه «و جعل منهم القردهی و الخنازیر و عبد الطاغوت، ترجمه: و از آنها، میمونها و خوکهایی قرار داده، و پرستش بت کردهاند» (مائده/۶۰) و آیه «فقلنا لهم کونوا قردهی خاسئین، ترجمه: ما به آنها گفتیم»: به صورت بوزینههایی طردشده درآیید!» (بقره/۶۵) » و نیز «شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون، ترجمه: گوشها و چشمها و پوستهای تنشان به آنچه میکردند گواهی میدهند. (فصلت/۲۰) » و آیه «یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون، ترجمه: در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان بر ضدّ آنها به اعمالی که مرتکب میشدند گواهی میدهد! (نور/ ۲۴) » و آیه « و نحشر هم یوم القیامهی علی وجوههم، ترجمه: و روز قیامت، آنها را بر صورتهایشان محشور میکنیم، (اسراء/۹۷) »
▬ ۶. صدرا در بحث درباره نفس انسانی به این نکته اشاره میکند که نفوس انسانی در آغاز فطرت خود از یک نوع است، ولی، در فطرت ثانوی به انواع و اجناس گوناگون تبدیل میشود. وی اضافه میکند که تاکنون، هیچیک از حکما به این نکته اشاره نکردهاند، لکنّه ما ألهمنا الله تعالی و ساق الیه البرهان و یصدقه القرآن. ولی، این چیزی است که خداوند متعال آن را به ما الهام کرده و برهان را بطرف آن سوق داده و قرآن هم آن را تصدیق کرده است. آنگاه، در اثبات این نظریه خود به این آیات قرآنی اشاره میکند: «کان الناس امّهی واحدهی، ترجمه: مردم (در آغاز) یک دسته بودند (بقره/۲۱۳)» و نیز آیه «تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّی، ترجمه: آنها را متّحد میپنداری، در حالی که دلهایشان پراکنده است این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که تعقّل نمیکنند! (حشر/۱۴)»
▬ و نیز آیه «الله، ولی، الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات. ترجمه: خداوند، ولی، و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند. (بقره/۲۵۷)»، سپس، به این نکته میپردازد که یکی از دلایل بینونت میان نوع علمای از بشر با دیگران این آیه است: «و من الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه کذلک انما یخشی الله من عباده العلما. ترجمه: و از انسانها و جنبندگان و چهارپایان انواعی با رنگهای مختلف، (آری) حقیقت چنین است: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند! (فاطر/۲۸)»
▬ ۷. در بحث درباره اختلاف حالات موجودات مختلف در موضوع ترقی و تکامل نفسانی، با اشاره به اینکه طرق الی الله و الی ملکوت الله منحصر به یک باب نیست، به این آیات اشاره میکند: «و لکل وجههی هو مولیها. ترجمه: هر طایفهای قبلهای دارد (بقره/۱۴۸)»، «مامن دابهی الا هو آخذ بناصیتها انّ ربی علی صراط مستقیم. ترجمه: هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه او بر آن تسلط دارد (اما سلطهای با عدالت! چرا که) پروردگار من بر راه راست است! (هود/۵۶)». و، سپس، صراط مستقیم را صراط انسانی معرفی میکند که سالک خود را به رب ّ محمّد و همه پیامبران و آل ایشان رهنمون میشود.
▬ ۸. در بحث پاسخ به قائلان به تناسخ، با اشاره به آیه «کلما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها لیذوقوا العذاب. ترجمه: هر گاه پوستهای تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد)، پوستهای دیگری به جای آن قرار میدهیم، تا کیفر (الهی) را بچشند (نساء/۵۶) » یادآور میشود که این آیه اشاره به تبدیل بدنهای مثالی است، نه تناسخ به معنی انتقال نفوس در عالم استعدادات از ماده بدنی به ماده بدنی دیگر.
▬ ۹. در پاسخ به اشکالی درباره اینکه نصوص قرآنی بر اتحاد بدنهای اخروی و دنیوی دلالت دارد، میگوید: آری چنین است، اما، این اتحاد از حیث صورت است نه از حیث ماده. سپس، به این قاعده فلسفی اشاره میکند که شیئیت شیء به صورت آن است نه به ماده آن.
▬ ۱۰. صدرا در بحث درباره اصناف اشقیا در آخرت، به تفصیل به مباحث قرآنی پرداخته است و بر آن است که در آخرت دو گروه از اشقیا بشمار میروند: گروهی که «حقٌّ علیهم الظلالهی، ترجمه: و جمعی (که شایستگی نداشتهاند)، گمراهی بر آنها مسلّم شده است ! (اعراف/۳۰) »، کسانی که اهل ظلمتند و دنیا و حجاب کلی فطرت آنها را پوشانده است: «لأملأنّ جهنّم من الجنّهی والناس أجمعین، ترجمه: و فرمان پروردگارت قطعی شده که: جهنّم را از همه (سرکشان و طاغیان) جنّ و انس پر خواهم کرد! (هود/۱۱۹) » و « و لقد ذرأنا لجهنّم کثیراً من الجنّ و الانس لهم قلوب لایفقهون بها. ترجمه: به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلها (عقلها) یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند، و) نمیفهمند و چشمانی که با آن نمیبینند و گوشهایی که با آن نمیشنوند! (اعراف/۱۷۹) »
▬ گروه دوم منافقانند که در اصل، استعداد قبول نور معرفت را دارند، اما، گمراه شدهاند و قلبهایشان بر اثر اکتساب رذایل و ارتکاب معاصی و مباشرت اعمال بهیمی و سبعی و رسوخ هیئات غاسقه و ملکات مُظلَمه و صُوَر جهلیه و خیالات باطله و اوهام کاذبه در حجاب است. این گروه همانهایند که قرآن کریم درباره ایشان میفرماید: «ومن أعرض عن ذکری فانّ له معیشهی ضنکاً و نحشره یوم القیامهی أعمی (طه/۱۲۴). قال ربّ لم حشرتنی أعمی و قد کنت بصیراً (طه/۱۲۵). قال کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها وکذلک الیوم تنسی (طه/۱۲۶)». ترجمه: و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!» میگوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی؟! من که بینا بودم!» میفرماید: «آن گونه که آیات من برای تو آمد، و تو آنها را فراموش کردی امروز نیز تو فراموش خواهی شد!»، سپس، مروری بر آیات مختلف قرآنی دارد و آیات مربوط به هر یک از دو گروه فوق را برمی شمرد.
▬ ۱۱. در بحث درباره نقش اعمال صالح و عبادات در ترقی نفس انسانی میفرماید این اعمال برای تصفیه قلب و تطهیر نفس است: «قد افلح من زکاها؛ و قد خاب من دساها، ترجمه: که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است (شمس/۹-۱۰)». اما، باید توجه داشت خود طهارت و صفا کمال حقیقی نیست؛ چرا که، این امور عدمی است و اَعدام در شمار کمالات قرار ندارد، بلکه مراد از آنها دستیابی به انوار ایمان، یعنی، اشراق نور معرفت بالله و افعال الهی و کتب و رسل الهی و نیز درک موضوع معاد است. همین نکته در این آیات کریمه مورد اشاره قرار دارد: «فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للاسلام، ترجمه: آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینهاش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده میسازد (انعام/۱۲۵) »؛ «و فهو علی نور من ربه، ترجمه: و او بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته! (زمر/۲۲)». بنابرین، غایت حکمت عملی شرح صدر و غایت حکمت نظری نور است. و حکیم الهی جامع این دو حکمت است.
▬ ۱۲. در بحث معاد به شدت به نقد آراء فخر رازی در تفسیر کبیر پرداخته و معتقد است تفسیر وی در این بحث علاوه بر اینکه نشاندهنده میزان فهم و درک او و متکلمانی نظیر اوست، در پارهای موارد منجر به تحریف آیات قرآنی شده و اغراض و اهداف این آیات نیز تحریف شده است. سپس، حدود سه صفحه به نقد خود ادامه میدهد و اشاره میکند که این عالمان متکلم نمیدانند که مقصود از تکلیف و وضع شرایع و ارسال رسل و انزال کتب جز تکمیل نفوس انسانی و تجرید آنها از این عالم و رها ساختن انسانها از اسارت شهوات و امکنه و جهات نیست و این تکمیل و تجرید تنها در صورتی حاصل خواهد شد که این نشئه دنیوی تبدیل به نشئه باقی و ثابت شود. این تبدیل اولاً، موقوف بر شناخت آن و ایمان بدان است و ثانیاً، موقوف است بر این نکته که غایت اصلی از وجود انسان درک و، سپس، بر اساس آن عمل شود و آنچه وصول به این غایت را آسان میکند و آنچه در این راه قاطع و مانع است، شناخته شود. هدف آیات الهی معاد توجه به این نحوه از وجود است و هدایت بسوی عالم غیب، عالم ارواح و عالم آخرت است.
▬ آنچه در بندهای فوق بدان اشاره شد، تنها نمونهای از صدها مورد استناد و استشهاد یا حضور قرآن کریم در متن مباحث فلسفی بود. آری بقول استاد بزرگ عصر ما، صدراشناس و حکمت متعالیه پژوه ارجمند، سید جلال الدین آشتیانی: «ملاصدرا به واسطه تسلط کامل به فلسفه اشراق و مشاء و بررسی در کلمات عرفا و تفکر در کلمات و آیات و روایات رسیده از طریق وحی و تنزیل، با حسن ابتکاری که مخصوص او ست فلسفه اسلامی را به صورت تازهای درآورده و مسائل مهم و غامض فلسفه الهی را تحقیق کرده است».
▬ صدرا آیات قرآن کریم را نه برای تأیید نتیجه گیریهای خود، بلکه به عنوان زیر بنای پژوهش فلسفی و حکمی خویش قرار میدهد. به تعبیر دیگر، وی قرآن را با معیار دستاوردهای فلسفی خویش نمیسنجد، بلکه به عکس، دستاوردهای فلسفی خویش را با محک قرآنی مورد سنجش قرار میدهد.
░▒▓ • نقد اظهار نظری درباره صدرا
▬ یکی از نویسندگان معاصر که نه فقط با صدرا، بلکه اصولا با فلسفه و عرفان توافق چندانی ندارد، در کتابی که به معرفی «دانش مسلمین» اختصاص دارد، با اعتراف به انسجام فلسفی حکمت متعالیه و اذعان به اینکه این حکمت «نظام کامل شناختی» است، مینویسد: در مکتب صدرایی کوشش فراوانی شده است برای تطبیق دین و فلسفه، و ثابت کردن اینهمانی و عینیت معارف قرآن و سنت با دادههای این مکتب. این کوشش به صورتی پیگیر عمل شده است تا جایی که صدرالمتألهین خود چندین کتاب در شرح مبانی دینی نوشته است (تفسیر قرآن کریم، شرح اصول کافی و اسرار الآیات) و در تطبیق مبانی قرآنی با فلسفه خویش سعی فراوان کرده است. لیکن این کوشش ممتد نیز مانند کوشش فلاسفه اسلامی پیشین موفقیت آمیز نیست.
▬ وی، سپس، در پاسخ به این سؤال مقدّر که اگر صدرا توفیقی نداشته است، پس، شما چرا از او یاد میکنید، مینویسد: یاد کرد از مکتب فلسفی او به عنوان نشان دادن یک نمونه از نظام فکری بسیار قوی است در داخل فرهنگ اسلامی، بویژه برای روشنفکران و جوانان تحصیلکردهای که مرعوب جریانهای فکری غربند و از نظامهای فکری اسلامی بیخبر و به مکاتبی دل میبندند که یک هزارم مکاتب اسلامی عمق و نضج و شمول و رسایی ندارد.
▬ در نقد این سخن باید گفت: اولاً، تطبیق دین و فلسفه، به معنی اینهمانی قرآن و سنت با مکتب حکمت متعالیه نیست، بلکه به معنی استوارسازی پایههای فلسفی بر اساس معارف و معلومات وحیانی است. مجموعه معارف قرآن و سنت بسیار فراتر و گستردهتر از هر مکتب فلسفی است، اما، مکتب فلسفی میتواند از قرآن و سنت به عنوان بخشی از منابع خود استفاده کند. قرآن و سنت علاوه بر معارف اعتقادی، شامل فقه، تاریخ و اخلاق است، در حالی که مکتب فلسفی بسان حکمت متعالیه تنها به بخش نخست میپردازد. بنابرین، اینهمانی مطرح نیست، بلکه این از آنی مطرح است.
▬ در ثانی، نویسنده محترم معلوم نکرده است ملاصدرا در کدام مسأله ناموفق بوده است. همان گونه که در آغاز بحث گفته شد، تنها در اسفار در حدود هزار مورد استشهاد و استناد به قرآن کریم بچشم میخورد. به طور موجبه جزئیه میتوان گفت احتمال عدم توان در انطباق قرآن کریم با معارف فلسفی وجود دارد، اما، آیا سلب کلی رابطه فلسفه صدرایی با معارف قرآنی، آنهم بدون اشاره به، حتی، یک مورد، سخنی حکیمانه است؟ این در حالی است که بسیاری از حکمت متعالیشناسان برآنند که توفیقات ملاصدرا در استخراج معارف فلسفی از قرآن کریم، شگفت انگیز و خارق العاده است و بر این سخن خود، مستندات بیشماری دارند.
مآخذ:...
هو العلیم