برداشت از alaam.tahoor.com؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ اصطلاح «مدرنیست» در ابتدا برای اشاره به یکی از مکاتب الهیدانان کلیسای کاتولیک روم به کار میرفت که در پایان قرن نوزدهم فعال بودند و نگرشی انتقادی به آموزههای سنتی مسیحیت بویژه آنها که به مسیح شناسی و نجات شناسی مربوط میشد، داشتند. جنبش یادشده نگرشی مثبت به نقادی افراطی کتاب مقدس را ترغیب میکرد و بر ابعاد اخلاقی دین تأکید داشت، نه ابعاد صرفاً الهیاتی آن. به جهات عدیدهای، مدرنیسم را میتوان کوششی از سوی نویسندگان کلیسای کاتولیک روم برای رسیدن به توافق با نگرش جنبش روشنگری دانست و این همان چیزی بود که تا آن زمان تا حد زیادی بدان بی توجهی شده بود. با این حال، «مدرنیسم» اصطلاحی غیردقیق است و نباید از آن انتظار داشت که به وجود یک مکتب فکری مشخص دلالت کند که به شیوههای متعارف خاصی متعهد بوده یا به معلمانی مورد وفاق همه وامدار باشد. راست است که بیشتر نویسندگان مدرن در صدد بودند که تفکر مسیحیت را به روح جنبش و روشنگری، بویژه فهم تازه از تاریخ و علوم طبیعی که در آن زمان در حال تفوق یافتن بود، پیوند دهند. به همین سان، برخی از آنان از نویسندگانی چون موریس بلوندل (۱۸۶۱-۱۹۴۹) که معتقد بود که ماورای طبیعت برای وجود بشر امری ذاتی است، یا آنری برگسون (۱۸۵۹ـ۱۹۴۱) که بر برتری شهود بر عقل تأکید میورزید، الهام گرفته بودند. با این حال، نه در میان مدرنیستهای فرانسوی، انگلیسی و امریکایی، و نه در مدرنیسم کلیسای کاتولیک روم و مدرنیسم پروتستان، اشتراک نظر کافی وجود داشت که به مدد آن، بتوان این اصطلاح را نامی برای یک مکتب دقیق و کاملاً تعریف شده دانست.
░▒▓ نویسندگان مدرنیست کلیسای کاتولیک
▬ از میان نویسندگان مدرنیست کلیسای کاتولیک، باید به آلفرد لوئازی (۱۸۵۷-۱۹۴۰) و جرج تیرل (۱۸۶۱-۱۹۰۹) توجهی ویژه داشت. در دهه ۱۸۹۰، لوئازی موقعیت خود را به عنوان منتقد دیدگاههای سنتی درباره گزارشهای کتاب مقدس درباره آفرینش تثبیت کرد. وی چنین استدلال میکرد که بسط حقیقی آموزهها را باید در کتاب مقدس مشاهده کرد. مهمترین کتاب وی به نام بشارت و کلیسا در سال ۱۹۰۲ منتشر شد. این کتاب مهم، پاسخ مستقیمی بود به دیدگاههای آدولف فون هارناک که دو سال قبل تحت عنوان مسیحیت چیست؟ درباره ریشهها و ماهیت مسیحیت منتشر شده بود. لوئازی این نظر هارناک را رد کرد که میگفت میان عیسی و کلیسا گسستی اساسی وجود دارد. با این حال، او در مورد تبیین پروتستان لیبرال هارناک از ریشههای مسیحیت، از جمله پذیرش نقش و اعتبار نقادی کتاب مقدس در تفسیر اناجیل اعترافات بسیار مهمی کرد. در نتیجه، این کتاب در فهرست کتابهای تحریم شده از سوی مقامات کلیسای کاتولیک روم در سال ۱۹۰۳ قرار گرفت. جرج تیرل، نویسنده یسوعی (ژزوئیت) انگلیسی، در نقادی اساسی خود از اعتقادات سنتی کلیسای کاتولیک روم، راه لوئازی را در پیش گرفت. او، همگام با لوئازی، تبیین هارناک از ریشههای مسیحیت در کتاب مسیحیت بر سر دو راهی (۱۹۰۹) را به نقد کشید و بازسازی تاریخی هارناک از عیسی به مثابه انعکاس چهرهای لیبرال پروتستان که در ته چاهی عمیق دیده شده را مردود دانست. این کتاب همچنین، متضمن دفاعی از کتاب لوئازی است. با این استدلال که کلیسای رسمی کاتولیک با خصومت ورزیدن به این کتاب و نویسنده آن این تصور را برای همگان پدید آورد که این کتاب، در دفاع از مواضع پروتستان لیبرال در برابر مواضع کلیسای کاتولیک روم است و اینکه «مدرنیسم تنها جنبشی پروتستان ساز و عقل گراساز است».
░▒▓ نگرشهای مدرنیستی در فرقههای پروتستان
▬ این تصور تا حدی ناشی از نفوذ روزافزون نگرشهای مدرنیستی در جریان اصلی فرقههای پروتستان است. در انگلستان، «اتحادیه روحانیون» تغییر نام داد. از میان کسانی که بویژه به این گروه منسوباند، میتوان از هیستینگز راشدال (۱۸۵۸-۱۹۲۴) نام برد که کتاب او به نام مفهوم بازخرید در الهیات مسیحی (۱۹۱۹) سمت و سوی کلی مدرنیسم در انگلستان را نشان میدهد. راشدال با استقادهای نسبتاً غیر انتقادی از آثار اولیه متفکران پروتستان لیبرال نظیر ریشل چنین استدلال میکرد که نظریه بازخرید منسوب به پیتر آبلار، از نویسندگان قرون وسطی، نزد شکلهای تفکر مدرن پذیرفتنیتر است تا نظریههای سنتی که به مفهوم قربانی جانشین شونده تمسک میکردند. این نظریه قویاً اخلاقی یا شاخص درباره بازخرید، که مرگ عیسی مسیح را تقریباً، به نحو انحصاری نشانه عشق خدا تفسیر میکرد، تأثیر چشمگیری بر تفکر انگلیسی بویژه انگلیکن در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ به جای گذارد. با این حال، حوادث جنگ جهانی اول و به دنبال آن ظهور فاشیسم در اروپا در دهه ۱۹۳۰ از اعتبار این جنبش کاست. تنها در دهه ۱۹۶۰ بود که نوعی مدرنیسم یا رادیکالیسم احیاشده، به یکی از ویژگیهای مهم مسیحیت در انگلستان تبدیل شد.
░▒▓ ظهور مدرنیسم در امریکا
▬ در ایالات متحده امریکا، ظهور مدرنیسم از الگویی مشابه پیروی کرده است. رشد آیین پروتستان لیبرال در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به عقیده بسیاری، چالشی مستقیم با دیدگاههای انجیلی محافظهکارانهتر بود. نیومـن اسمیت در کتاب افول آیین پروتستان و ظهور آیین کاتولیک (۱۹۰۸) معتقد است که مدرنیسم کلیسای کاتولیک روم به جهات متعددی میتواند مرشدی برای آیین پروتستان امریکایی باشد، بویژه در نقد اعتقادات و برداشت تاریخی از تحولات آموزهها. ظهور بنیادگرایی در واکنش به نگرشهای مدرنیستی این وضعیت را به شکل روز افزونی دو قطبی کرد. جنگ جهانی اول طلیعه دورهای از خود پرسشگری در مدرنیسم امریکایی بود که رئالیسم اجتماعی و رادیکال نویسندگانی چون اچ. آر. نیبور آن را تشدید کرد. در نیمه دهه ۱۹۳۰ به نظر میرسید که مدرنیسم راه خود را گم کرده است. هری امرسون فازدیک در مقاله معروفی در نشریه قرن مسیحی در ۴ دسامبر سال ۱۹۳۵ نیاز به «رفتن به فرانسوی مدرنیسم» را اعلام کرد. والتر مارشال هورتن در کتاب الهیات واقعگرا (۱۹۳۴) از شکست خوردن نیروهای لیبرال در الهیات امریکایی سخن راند. با این حال، این جنبش اعتماد جدیدی در دوره پس از جنگ به دست آورد و بی تردید در طی دوره جنگ ویتنام به اوج خود رسید.
مآخذ:...
هو العلیم