برداشت از alaam.tahoor.com؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ بی تردید، آیین پروتستان لیبرال یکی از مهمترین جنبشهایی است که تا به حال در تفکر مدرن مسیحی پدید آمده است. این جنبش دارای ریشههای پیچیدهای است. با این حال، شایسته است آن را واکنشی در برابر برنامه الهیاتی ترسیم شده توسط اف. دی. ای. شلایرماخر، بویژه تأکید او بر «احساس» بشری، و نیاز به ربط دادن ایمان مسیحی به وضعیت بشر دانست. آیین پروتستان لیبرال کلاسیک، ریشه در آلمان در نیمه قرن نوزدهم و در بحبوحه این درک روزافزون دارد که ایمان و الهیات مسیحی، به یکسان، نیازمند بازسازی در پرتو دانش مدرن بشری است. در انگلستان، اقبال روزافزون به نظریه چارلز داروین در باب انتخاب طبیعی (که به «نظریه داروین در باب تکامل» شهرت دارد)، شرایطی پدید آورد که در آن بعضی از عناصر الهیات سنتی مسیحیت (مانند آموزه آفرینش در هفت روز) روز به روز توجیه ناپذیرتر به نظر رسید. لیبرالیسم از همان آغاز خود را متعهد میدید که شکاف میان ایمان مسیحی و دانش مدرن را پر سازد. برنامه لیبرالیسم نیازمند مقدار زیادی انعطاف در ارتباط با الهیات سنتی مسیحیت بود. نویسندگان برجسته لیبرالیسم معتقد بودند برای اینکه مسیحیت یک گزینه فکری جدی در جهان مدرن باقی بماند، بازسازی اعتقادات، امری ضروری است. به همین سبب، آنها از یک سو خواهان مقداری آزادی در مورد میراث اعتقادی مسیحیت، و از سوی دیگر آزادی در مورد شیوههای سنتی تفسیر کتاب مقدس، بودند. هنگامی که شیوههای سنتی تفسیر کتاب مقدس یا اعتقادات سنتی، تحولات معرفت بشری را به خطر میانداخت، ضروری بود که آن دو یا کنار گذاشته شوند، یا به گونهای تفسیر شوند که با چیزی که در این زمان درباره جهان دانسته شده بود، سازگار درآیند.
░▒▓ پیامدهای لیبرالیسم در زمینه الهیات
▬ پیامدهای چنین دگرگونی در سمت و سو، در زمینه الهیات چشمگیر بود. پارهای از اعتقادات مسیحیت کاملاً ناسازگار با معیارهای مدرن فرهنگی شناخته شد. این اعتقادات به یکی از دو سرنوشت گرفتار آمد:
۱. آنها به سبب متکی بودن به پیش فرضهایی کهنه یا اشتباه کنار گذاشته شدند. یکی از مصادیق این موضوع، آموزه گناه اولیه است. پیدایش این آموزه به بدفهمی از عهد جدید در پرتو آثار قدیس آگوستین نسبت داده شد. سروکار داشتن فراوان وی با فرقهای تقدیرگرا (مانویان )، داوری او در این موضوعات را با تردید روبرو کرد.
۲. آنها به گونهای که بیشتر با روح زمان هماهنگ بود، دگر بار تفسیر شدند. پارهای از آموزههای اساسی درباره شخص عیسی مسیح را میتوان در این مقوله گنجانید؛ از جمله، الوهیت او (که در تفسیر مجدد، به تأیید ویژگیهای نمونهوار عیسی تلقی شد که بشر در مجموع، میتواند آنها را الگوی خود سازد).
▬ به موازات این فرایند تفسیر مجدد اعتقادات (که در جنبش «تاریخ اعتقادات» ادامه یافت)، میتوان توجهی جدید به استوار ساختن ایمان مسیحی در جهان بشری، و بیش از همه، در تجربه بشری و فرهنگ مدرن را دید. لیبرالیسم با پی بردن به دشواریهای بالقوه استوار ساختن ایمان مسیحی با پناه بردن انحصاری به کتاب مقدس یا شخص عیسی مسیح، در صدد برآمد که ایمان یادشده را در تجربه بشری رایج تثبیت کند و آن را به شیوههایی تفسیر کند که در جهان بینی مدرن معنادار است.
░▒▓ آموزه تکامل و لیبرالیسم
▬ لیبرالیسم برآمده از آن نمونه اعلای بشریت بود که به سوی قلمروهای جدید پیشرفت و شکوفایی صعود میکند. آموزه تکامل حیات تازهای به این باور داد که شواهد قوی ثبات و پیشرفت فرهنگی در اروپای غربی در اواخر سده نوزدهم آن را تأیید میکرد. دین، به شکل روزافزونی، مرتبط با نیازهای معنوی بشر مدرن و راهنمایی اخلاقی برای جامعه دانسته شد. بعد قویاً اخلاقی آیین پروتستان لیبرال را به خوبی میتوان در آثار آلبرشت بنیامین ریشل مشاهده کرد. از دیدگاه ریشل، اندیشه «ملکوت خداوند» دارای اهمیتی اساسی است. ریشل ملکوت خداوند را حوزهای ثابت از ارزشهای اخلاقی تصور میکرد که تحولات جامعه آلمان را در این مرحله در تاریخ آن تقویت میکرد. چنین استدلال میشد که تاریخ با هدایت الهی در حال حرکت به سوی کمال است و تمدن بخشی از این فرایند تکامل است. در سراسر تاریخ بشر، افرادی پا به عرصه نهادند که امروزه، به آورندگان بینشهای خاص الهی شناخته میشوند. یکی از این افراد عیسی بود. سایر افراد بشر با اقتدا به الگوی او و سهیم شدن در زندگی معنویاش میتوانند متحول شوند. این نهضت خوش بینیهای بسیار و بیاندازهای در مورد توان و استعداد بشر نشان داد. چنین استدلال میشد که دین و فرهنگ عملاً یکسانند. منتقدان بعدی این جنبش با این اعتقاد که این نهضت بیش از حد به معیارهای پذیرفته شده فرهنگی وابسته است. آن را «آیین پروستان فرهنگی» نامیدند.
░▒▓ منتقدان آیین پروتستان لیبرال
▬ بسیاری از منتقدان مانند کارل بارت در اروپا و راینهولد نیبور در شمال امریکا، آیین پروتستان لیبرال را مبتنی بر دیدگاهی بسیار خوشبینانه درباره ماهیت بشر میدانستند. آنان معتقد بودند که رخدادهای جنگ جهانی اول این خوش بینی را از میان برد و از این پس، لیبرالیسم دیگر اعتبار فرهنگی ندارد، ولی، این داوری تا حد زیادی نادرست از آب در آمده است. لیبرالیسم را در بهترین حالتش میتوان جنبشی دانست که به بیان مجدد ایمان مسیحی در شکلهایی متعهد است که در فرهنگ معاصر قابل قبول است. لیبرالیسم همچنان خود را واسطهای میان دو بدیل ناپذیرفتنی میبیند که یکی صرفاً بیان مجدد ایمان سنتی مسیحیت است (که منتقدان لیبرال معمولاً، آن را «سنت گرایی» یا «بنیادگرایی» مینامند ) و دیگری نفی کلی مسیحیت است. نویسندگان لیبرال بیصبرانه در پی یافتن راه میانهای میان این دو بدیل آشتیناپذیر و سرسخت بودهاند.
░▒▓ پل تیلیخ و آیین پروتستان لیبرال
▬ شاید گستردهترین و نافذترین ارائه آیین پروتستان لیبرال را در آثار پل تیلیخ (۱۸۸۶ - ۱۹۶۵) بتوان یافت که در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ و تا پایان عمر در ایالات متحده امریکا به شهرت دست یافت. بسیاری وی را برجستهترین الهیدان امریکایی پس از جاناتان ادواردز میدانند. برنامه الهیاتی تیلیخ را میتوان در اصطلاح «همبستگی» خلاصه کرد. تیلیخ با استفاده از اصطلاح «شیوه همبستگی»، رسالت الهیات مدرن را برقراری گفتگو میان فرهنگ بشری و ایمان مسیحی میداند. تیلیخ واکنشی هشدار آمیز به برنامه الهیاتی کارل بارت نشان داد. به عقیده وی، این برنامه کوششی ناصواب برای تفرقه انداختن میان الهیات و فرهنگ است. از دیدگاه تیلیخ، پرسشهای وجودی یا «پرسشهای غایی»که بسیاری از اوقات آنها را چنین مینامد، ارائه شده و ملهم از فرهنگ بشری است. فلسفه، تألیفات و هنرهای آفرینشگر مدرن ناظر به پرسشهایی است که دغدغه بشریت است. از این رو، الهیات پاسخهایی را به پرسشهای مذکور ارائه میکند و به همین سبب، انجیل را به فرهنگ مدرن مرتبط میسازد. انجیل باید با فرهنگ سخن گوید و تنها زمانی چنین خواهد شد که پرسشهای واقعی برآمده از آن فرهنگ شنیده شود. از دیدگاه دیوید تریسی در دانشگاه شیکاگو، تصور دیالوگ میان انجیل و فرهنگ، بازدارنده است؛ (زیرا) دیالوگ مذکور مستلزم اصلاح و غنی سازی متقابل انجیل و فرهنگ، هر دو، است. از این رو، پیوند نزدیکی میان الهیات و دفاعیه نویسی وجود دارد؛ به این معنا که رسالت الهیات آن است که پاسخ مسیحیت به نیازهای بشر را، که تحلیلهای فرهنگی آنها را آشکار ساخته، تفسیر کند.
░▒▓ مفهوم اصطلاح «لیبرال»
▬ از این رو، شاید بتوان بهترین مصداق اصطلاح «لیبرال» را چنین بیان نمود: «الهیدانی که در سنت شلایرماخر و تیلیخ است و به بازسازی اعتقادات در پاسخ به فرهنگ معاصر میپردازد». بسیاری از نویسندگان مدرن معروف را در این قالب میتوان معرفی کرد. با این حال، باید توجه کرد که بسیاری اصطلاح «لیبرال» را مبهم و گیجکننده میدانند. جان مکوئاری، الهیدان انگلیسی، این نکته را با وضوح خاصی بیان کرده است: الهیات «لیبرال» به چه معناست؟ اگر تنها بدان معناست که الهیدانی که وصف فوق در مورد او به کار رفته، در برابر سایر دیدگاهها سعه صدر دارد، در این صورت، در همه مکتبهای فکری، الهیدانان لیبرال وجود دارند؛ اما، اگر «لیبرال» خود برچسبی حزبی باشد، در این صورت، معمولاً، بسیار غیرلیبرال از آب در خواهد آمد. در واقع، یکی از پارادوکس های شگفت انگیز الهیات اخیر مسیحی آن است که بعضی از جزم اندیشترین نمایندگان آن، واقعاً ادعای لیبرال بودن میکنند! لیبرالیسم، به معنای سنتی و شرافتمندانه خود به شکلی جداییناپذیر، حامل احترام و سعه صدر در برابر دیدگاههای دیگران است. بنابراین، این اصطلاح، به معنای دقیق کلمه، باید عنصری اساسی در هر یک از شاخههای الهیات مسیحی (از جمله نوارتدوکس و انجیل گرایی) باشد. با این حال، این اصطلاح رفته رفته معنای گستردهای یافته و اغلب مفاهیمی چون بدگمانی، خصومت، یا ناشکیبایی در برابر تقریرها یا آموزههای سنتی مسیحیت را در دل خود جای داده است. این نکته را به وضوح میتوان در استفاده رایج از این اصطلاح دید که معمولاً، متضمن اندیشههایی مانند انکار رستاخیز یا بی همتایی مسیح است.
░▒▓ انتقاد از لیبرالیسم
▬ لیبرالیسم در چندین موضوع مورد انتقاد قرار گرفته است که از نمونههای آن میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱. لیبرالیسم اهمیت بسیاری برای مفهوم تجربه دینی، بشری و جهانی میگذارد. با این حال، این مفهوم، مفهومی مبهم و نامشخص است که نمیتوان به شکلی عام آن را بررسی و ارزیابی کرد. هم چنین دلیلهای مهمی بر این نظر وجود دارد که «تجربه» به گونهای تفسیر شده که بسیار فراتر از چیزی است که لیبرالیسم آن را روا میدارد.
۲. منتقدان لیبرالیسم معتقدند که لیبرالیسم بیش از حد بر تحولات فرهنگی گذرا تأکید مینهد و در نتیجه، به نظر میرسد که اغلب به شکلی غیرنقادانه تحت تأثیر عناصر غیردینی (سکولار) قرار میگیرد.
۳. بعضی معتقدند که لیبرالیسم آمادگی بسیاری برای نادیده گرفتن تعالیم خاص مسیحیت به منظور پذیرفته شدن در فرهنگ معاصر دارد.
لیبرالیسم در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ در شمال امریکا احتمالاً، به اوج خود رسید و به رغم اینکه در حوزهها و مدارس دینی حضوری همچنان ممتاز دارد، امروزه، نزد بسیاری، نیرویی از نفس افتاده در الهیات مدرن و در زندگی کلیسایی به طور کلی، شناخته میشود. منتقدان لیبرالیسم در مکتب پسالیبرال، بر ضعفهای لیبرالیسم انگشت گذاشتهاند.
مآخذ:...
هو العلیم