برداشت آزاد از جرج مککارتی؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ کارل مارکس با یادی از نقد ارسطو بر نظریهی فیلسوف-شاه افلاطون و نظریهی مُثُل، معتقد است که آرمانهای حاضر و آمادهای وجود ندارد که منتظر تحقق آنها بمانیم.
▬ مارکس با انکار تمایزی که در اخلاق نیکوماخوسی، میان حقیقت علمی (episteme) و بصیرت عملی (phronesis) وجود دارد، مدعی است که علم مدرن و تکنولوژی، نمیتوانند حقیقت غایی، مهندسی آینده (techne) یا خلق یک اجتماع سیاسی جدید را بشناسند.
▬ صورتها و مُثُلهای حقیقی یا جهانشمولی وجود ندارد که فیلسوف-شاهان، بتوانند به دست آورند و اصول علمی یا قوانین تکنیکی نیز وجود ندارند که دانشمندان اجتماعی بتوانند به منظور صورتی از یک جامعهی آزاد به کار گیرند.
▬ مارکس، ابتدا، مفهوم «فرونسیس» یا «بصیرت عملی» را در بحثش از مسائل روششناختی در علم اجتماعی در اثر مشهورش، «تزهایی درباره فوئرباخ» مطرح میکند که در آن، مختصراً چنین بیان داشت: «پرسشی که حقیقت عینی میتواند به تفکر انسانی منسوب کند، پرسشی در باب نظر نیست، بلکه پرسشی عملی است».
▬ بصیرت عملی، چیزی است که صرفاً از طریق پراکسیس خودآگاه یا به عبارت دیگر، از طریق تأمل، گفتگو و خردی که توسط دموکراسی اشتراکی مشخص میشود، واقعیت مییابند.
▬ حقیقت در مسیر دستیابی به حکمت عملی، بلوغ سیاسی و تحقق نفْس (خود-روشنگری از طریق تجربهی انباشته شده و قرار گرفتن در گفتمانی عقلانی در یک جامعهی دموکراتیک) قرار دارد.
▬ این مسأله در تحلیلش از کمون پاریس دیده میشود که در آن، او رویکرد مَدرسی و تکنیکی به معرفت اجتماعی را رد میکند، و معیار حکمت عملی را به عنوان توجیه غایی و تایید غایی به کار میگیرد: معرفت به آگاهی خودآگاهانه و علم اجتماعی رهاییبخش منتهی میشود.
▬ برای آغاز فرایند رهاسازی انسان در کمون، تعاونیهای تولیدی و روابط تولیدکنندگان بایستی شکل میگرفت، مالکیت منسوخ میگشت و روشهای دموکراتیک جدید در کارخانهها به کار گرفته میشد. وقتی صنعت به عرصه تحقق نفْس بدل شود، سیاست، مغز و جوهر اقتصاد میشود.
▬ مارکس، با وامگیری از «نطق گتیسبرگ» آبراهام لینکون، کمون را «حکومت مردم بر مردم» میداند.
مآخذ:...
هو العلیم