جان لاک در رساله دوم (حکومت مدنی)؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ سؤالی که اغلب، به عنوان مهمترین ایراد [به فرض وضع طبیعی] مطرح کردهاند، این است که آیا افرادی وجود داشتهاند؟ شاید جواب کافی و قانع کنندهی آن چنین باشد: چون همه شهریاران و فرمانروایان حکومتهای «مستقل» در سراسر جهان در وضع طبیعی هستند [و رقابتی بیرحمانه با هم دارند]، بدیهی است که هیچگاه دنیا بدون افرادی که در وضع طبیعی به سر برند، نبوده و نخواهد بود.
▬ به عقیدهی من، همه فرمانروایان کشورهای «مستقل» خواه با هم اتحاد و پیمانی داشته باشد و خواه نداشته باشند، در وضع طبیعی هستند؛ چرا که، هیچ عهد و پیمانی نمیتواند به وضع طبیعی آنها خاتمه دهد، بلکه تنها توافق جمعی و متقابل [مردم] برای تشکیل یک جامعه و یک واحد سیاسی است که میتواند وضع طبیعی را پایان بخشد.
▬ اما، شاید مردم با یکدیگر عهد و پیمانهای دیگری هم ببندند و با این وصف هنوز در وضع طبیعی به سر برند. مثلاً، پیمانی که دو نفر در سولدانیا برای معاملهی ارابهای میبندند، یا قراردادی که میان یک سوییسی و یک سرخ پوست در جنگلهای امریکا منعقد میشود، هر چند برایشان الزام و تعهدی را به وجود میآورد، لکن طرفین قرارداد نسبت به هم در وضع طبیعی هستند، زیرا، حقیقت داشتن و وفای به عهد، از خصال آدمی به عنوان آدم است، نه به عنوان عضوی از اجتماع.
▬ در برابر کسانی که میگویند هیچگاه آدمیان در وضع طبیعی نبودهاند، من... مؤکداً میگویم که همهی افراد بشر طبیعتاً در آن وضع هستند و تا زمانی که با میل و رضایت، خود را به عضویت یک اجتماع سیاسی در نیاوردند، همچنان در وضع طبیعی باقی خواهند بود.
مآخذ:...
هو العلیم