فیلوجامعه‌شناسی

بحث در اقتصاد توحیدی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر صادق زیباکلام؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ نسل ما در سال ۱۳۵۷، نسل «اقتصاد توحیدی» بود. کسر قابل توجهی از نیروهای مبارزی که جلودار مبارزه با رژیم شاه بودند و در عین حال، هم دل در گرو امام، شریعتی، روحانیت مبارز، سازمان مجاهدین، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و.... داشتند با همه وجود اعتقاد به مقوله‌ای به نام «اقتصاد توحیدی» پیدا کرده بودند. انقلاب اسلامی برای ما طلیعه ظهور و حاکمیت «اقتصاد توحیدی» بود.
▬ کمتر کسی در میان‌مان پیدا می‌شد که بتواند بگوید اقتصاد توحیدی چه بود، اما، این خیلی مهم نبود. مهم آن بود که اقتصاد توحیدی «چه نبود». اقتصاد توحیدی نظامی بود علیه فقر، علیه بی‌عدالتی، علیه ظلم، علیه نابرابری، علیه تبعیض و در یک کلام علیه همه مفاسد و همه مظالم نظام فاسد سرمایه‌داری.
▬ «اقتصاد توحیدی» پاسخ اسلام مبارز و اسلام انقلابی بود به اقتصاد فاسد سرمایه‌داری. اقتصاد توحیدی پاسخ و ادعانامه مسلمانان انقلابی فقط به غرب و نظام سرمایه‌داری نبود، بلکه در عین حال، پاسخی هم بود به چپ‌ها و مارکسیست‌ها. به‌زعم مبارزین مسلمان و انقلابی سال ۵۷ اقتصاد اسلامی یا «اقتصاد توحیدی»، آلترناتیوی بود در برابر الگوهای اقتصادی شرق و غرب. راه سومی بود در برابر مکاتب اقتصادی نظام‌های الحادی شرقی و غربی. نه جزئیات اقتصاد توحیدی برایمان مهم بود، نه پیگیر مباحث عملی این اقتصاد بودیم، و نه اصلاًعنایتی به واقعیت‌های علمی به‌نام علم اقتصاد داشتیم. فقط از یک باب مطمئن بودیم: اقتصاد توحیدی راه، الگو و آلترناتیوی بود در مقابل، اقتصادهای سرمایه‌داری و سوسیالیستی. پاسخی بود به نیازها و فطرت پاک و طبیعی انسان. آن قدر این اعتقادات در نسل ما در دهه ۱۳۵۰ ریشه دوانیده بود که فکر می‌کردیم اگر نتوانیم روزی اقتصاد توحیدی را در ایران یا یک جامعه اسلامی دیگر ایجاد کنیم، یک ضایعه مولمه رخ داده و اصلاًهمه چیز بر باد رفته است.
▬ نمی‌دانم آن نسل آرمانگرا اگر امروز بعد از گذشت ۳۳ سال از آن روزها در جامعه ما ظاهر می‌شد چه احساسی پیدا می‌کرد؟ امروز وقتی بشنوند که قیمت مسکن در ایران بیشتر از سانفرانسیسکو است، یا ایران یکی از واردکنندگان بالای اتومبیل پورشه در جهان است، یا بعضی‌ها با لباس عروسی ۵۰ میلیون تومانی به خانه بخت می‌روند چه احساسی پیدا می‌کنند؟ ممکن است همه این‌ها را شایعات و دروغ‌های رسانه‌های غربی مزدور به‌منظور بی‌اعتبار ساختن دستاوردهای اقتصاد توحیدی بدانیم، اما، آیا گفت و شنودها و مکالمات دادگاه ۳۰۰۰ میلیارد تومانی هم شایعات مغرضین و تبلیغات دروغ مخالفین است؟
▬ اوایل انقلاب بود. درست مثل این‌که همین دیروز بود. ترم اول سال ۵۸ تازه به راه افتاده بود و من آن روزها عضو هیأت علمی دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم. روزهایی بود که دانشجویان مسلمان و انقلابی درگیر پیکاری همه جانبه با همتایان مارکسیست و چپ گرای خودشان در دانشگاه‌ها بودند. یکی از دانشجویان فنی که از فعالان و رهبران طیف انجمن اسلامی (همان‌ها که یکی، دو ماه بعدش سفارت امریکا را اشغال کردند) بود، آمد پیشم. قیافه‌اش آن قدر بهم ریخته بود که فکر کردم بلایی سرش آمده. با نگرانی پرسیدم چی شده؟ گفت: «مهندس دیروز در مجلس خبرگان قانون اساسی، اقتصاد توحیدی را تصویب نکرده‌اند. بچه‌ها وقت گرفته‌اند و داریم میریم امشب منزل آقای بهشتی ببینیم چکار می‌شود کرد و چرا اقتصاد توحیدی را به‌عنوان اقتصاد جمهوری اسلامی ایران تصویب نکرده‌اند». یکی دو روز بعد باز در دانشکده دیدمش. گفت: «رفتیم، ولی، هیچ فایده نداشت. آقای بهشتی گفتند که ایشان و چند تن دیگر از آقایان از جمله آقایان منتظری و طالقانی سعی می‌کنند که اقتصاد ایران در قانون اساسی اقتصاد توحیدی تعریف شود، اما، به‌رغم تلاش‌های ایشان اقتصاد توحیدی رأی نمی‌آورد. بسیاری از اعضای خبرگان اصطلاح «اقتصاد توحیدی» را چپی و، حتی، مارکسیستی گفته‌اند و به آن رأی نمی‌دهند. بهش گفتم: «خوب حالا چرا اینقدر ناراحت هستی؟». با ناراحتی جواب داد: «مهندس عجب حرفی می‌زنی؛ همه چیز تمام شد و از بین رفت. همه امیدها به این بود که بتوانیم اقتصاد توحیدی را در ایران بنا کنیم و به دنیا نشان بدهیم که اسلام از چه ظرفیت‌هایی برخوردار است، اما، تصویب نکردند».
▬ نمی‌دانم او، و هم نسلانش وقتی امروز می‌شنیدند که ۵۰ یا ۵ تا پورشه وارد ایران شده و در خیابان‌های تهران برای خودشان بالا و پایین می‌روند؛ یا گفته می‌شد قیمت مسکن در ایران گران‌تر از سانفرانسیسکو است؛ یا برخی به‌دلیل فقر کلیه‌شان را می‌فروشند؛ یا صحبت از لباس عروس ۵۰ میلیون تومانی در تهران می‌رود، و.... چه احساسی می‌کردند؟ چه کسی می‌داند، شاید یکی از پورشه‌ها یا لباس عروس‌های ۵۰ میلیون تومانی اتفاقا مال یکی از همان هم نسلان اقتصاد توحیدی باشد. یقینا خیلی از هم نسلان اقتصاد توحیدی، ظرف این ۳۳ سال دچار تعدیل شده‌اند. احتمالاً، واقعیت‌های زندگی، خیلی از آنان را از آن برج عاج که در سال ۵۸ در آن به سر می‌بردند، به دنیای حقیقی آورده است، اما، یک نکته احتمال نیست و واقعیت است، آن هم اعتقاد بنیادی یک نسل به ناکجا آباد، به مدینه فاضله و به آرمانی به نام «اقتصاد توحیدی».
▬ ابوالحسن بنی‌صدر، نظریه پرداز اقتصاد توحیدی بود. استاد رضا اصفهانی مبلغ دیگر آن بود؛ کتاب «اقتصادنا» شهید آیت‌الله صدر، اساس و مبانی اقتصاد اسلام توحیدی بود؛ رهبران «سازمان مجاهدین خلق» چند سال قبل «اقتصاد به زبان ساده» را به عنوان اقتصاد اسلامی تالیف کرده بودند و کتاب آموزشی سازمان در مبحث اقتصاد اسلامی بود. در یک کلام، نسل ما با همه وجود به مقوله‌ای به نام «اقتصاد توحیدی» باور داشت. راه دوری نمی‌خواهد بروید که ببینید این بت عیار، این «اقتصاد توحیدی» یا اقتصاد اسلامی چه بود. نگاهی به قانون اساسی فعلی خودمان که در فضای سال ۵۸ تدوین یافته، گوشه‌ای از آن باور را به خوبی به نمایش می‌گذارد. قانون اساسیمان اقتصاد اسلامی یا اقتصاد از منظر جمهوری اسلامی را این‌گونه تعریف می‌کند:

░▒▓ اقتصاد وسیله است نه هدف
▬ در تحکیم بنیادهای اقتصادی، اصل رفع نیازهای انسان در جریان رشد و تکامل اوست نه هم‌چون دیگر نظام‌های اقتصادی تمرکز و تکاثر ثروت و سودجویی، زیرا، که در مکاتب مادی، اقتصاد خود هدف است و به این جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخریب و فساد و تباهی می‌شود، ولی، در اسلام اقتصاد وسیله است و از وسیله انتظاری جز کارآیی بهتر در راه وصول به هدف نمی‌توان داشت. با این دیدگاه برنامه اقتصاد اسلامی فراهم کردن زمینه مناسب برای بروز خلاقیت‌های متفاوت انسانی است و به این جهت تأمین امکانات مساوی و متناسب و ایجاد کار برای همه افراد و رفع نیازهای ضروری جهت استمرار حرکت تکاملی بر عهده حکومت اسلامی است.
▬ هر معنایی که این جملات منقول از قانون اساسیمان می‌دهند، اقتصاد توحیدی هم همین معانی را در بر می‌گرفت. فی‌الواقع اقتصاد توحیدی بیش از آن‌که یک دکترین یا یک مدل و الگوی مشخص اقتصادی باشد، اهمیتش بیشتر در آن‌چه بود که نبود. می‌دانم بیشتر دارم شما را گیج و گمراه می‌کنم، اما، قدری تامل کنید آنوقت متوجه می‌شوید که «دانشجویان مسلمان خط امام» دانشکده فنی دانشگاه تهران یعنی، مجموعه‌ای که دست کم از نظر «آی-کیو» یکی از بالاترین‌ها در دنیا هستند، چرا آن روز عزا گرفته بودند که لفظ «توحیدی» را نمایندگان مجلس خبرگان تعیین قانون اساسی در سال ۵۸ از سر اقتصاد بر داشته بودند. اکثر آثار و منابعی که در خصوص اقتصاد توحیدی بودند در یک نگاه کلی به سه بخش تقسیم می‌شدند.
▬ بخش نخست پیرامون معایب و مشکلات اقتصادی‌های غربی یا سرمایه‌داری بود. بخش دوم پیرامون معایب و مشکلات اقتصادهای دولتی یا سوسیالیستی بود. بخش سوم هم که علی‌القاعده معطوف به اقتصاد اسلامی می‌شد کلی‌گویی، شعار، انشاء و گزاره‌های ادیبانه درباره کرامت انسان، مسیر تکامل انسان، عدالت، عزت، شخصیت، نبود استثمار، ارزش و احترام قائل شدن برای کار و تلاش انسانی و.... بود و به این سان کتاب، نوشته یا سخنرانی در مورد اقتصاد اسلامی به پایان می‌رسید. شاید اکنون، آن گزاره که «اقتصاد توحیدی بیشتر چه نبود بود تا چه بود» را بهتر بتوان درک کرد.
▬ اقتصاد توحیدی، اقتصاد سرمایه‌داری نبود یا آن را قبول نداشت. در عین حال، اقتصاد سوسیالیستی هم نبود، اما، این‌که «چه بود»، دیگر مشخص نبود. به‌عنوان مثال، مالکیت و حدود آن از جمله یکی از مباحث پایه‌ای بود که مورد بحث و تفسیر نظریه‌پردازان اقتصاد توحیدی قرار داشت. شارحین اقتصاد توحیدی، سرمایه‌داری را محکوم می‌کردند چون در آن مالکیت حد و حصری نداشت. در عین حال، سوسیالیزم را هم نفی می‌کردند چون در آن اساساً مالکیت وجود نداشت و همه «ابزار تولید» در اختیار دولت بود. اقتصاد توحیدی این را هم محکوم می‌کرد و در ادامه می‌گفت که اسلام نه مالکیت بی‌حد و حصر سرمایه‌داری را تأیید می‌کند و نه به رسمیت شناخته نشدن اصل مالکیت را آنگونه که در نظام‌های سوسیالیستی مطرح است را به رسمیت می‌شناسد. به بیان دیگر، اقتصاد توحیدی نه مالکیت بی‌حد و حصر سرمایه‌داری را به رسمیت می‌شناخت و نه به رسمیت شناخته نشدن مالکیت را در نظام سوسیالیستی. نه سرمایه‌داری بود، نه سوسیالیزم.
▬ اما خود چه بود؟ پاسخ آن بود که اقتصاد توحیدی، مالکیت را در حد «تعادل» و «انسانی» به رسمیت می‌شناخت. هرگز هم پاسخی داده نمی‌شد که آن حد «تعادل» و «انسانی» چقدر است؟ نه حد و اندازه آن در عمل و اجرا مشخص بود، و نه این‌که اساساً آن حد و اندازه متعادل را چه کسی قرار بود تعریف نماید و بر چه اساس و معیاری حدود آن تعیین می‌شد؟ به‌علاوه حد و اندازه یک انسان با حد و اندازه انسان بغل دستی‌اش ممکن است فرسنگ‌ها با یکدیگر فاصله داشته باشد. که در چنین وضعیتی، مصداق، ملاک، میزان و حد و اندازه کدام یک از آن دو انسان ملاک و معیار «متعادل» و «انسانی» باید قرار گیرد؟ مگر این‌که بگوییم نیاز، استعداد، خواسته و توانایی‌های همه انسان‌ها با هم یکسان است و خداوند همه را مثل یک کارخانه تولیدی مثل هم آفریده بنا براین حد «تعادل» و حد «انسانی» بودن برای همه یکسان است. این همه‌ی پرسش‌های بی‌پاسخ در خصوص اقتصاد توحیدی نبود.
▬ در کنار این دسته از پرسش‌های عملی، کاربردی و اجرایی، انبوه پرسش‌های اخلاقی، فلسفی و معرفتی دیگر هم مطرح بودند که جامعه تب‌دار و ملتهب ایران عصر انقلاب از کنار همه آن‌ها می‌گذشت بدون آن‌که پاسخی برایشان داشته باشد. به عنوان مثال، فرض بگیریم که حکومت اسلامی حد و حدود مالکیت «متعادل» و «انسانی» را تعریف نموده و گفته باشد که فی‌المثل هر خانواده ۵۰ متر مربع مسکن می‌تواند یا باید داشته باشد. و در عمل نه مالکیت بی‌حد و حصر سرمایه‌داری را پذیرفته و نه فقدان مالکیت سوسیالیزم را.
▬ حال، اگر فردی یا خانواده‌ای تلاش نماید و از «راه حلال» ۵۰ متر مربع مسکن‌اش را خواسته باشد افزایش دهد و آنرا به یکصد متر مربع برساند، آیا او می‌تواند یا درست‌تر گفته باشیم از این حق برخوردار است که دو برابر همسایه کناری‌اش مسکن داشته باشد؟ اگر بگوییم که آری و در نظام اقتصاد توحیدی هر فرد مشروط بر آن‌که به حقوق دیگری تجاوز نکند می‌تواند بیش از ۵۰ متر مربع مسکن داشته باشد، در آنصورت اگر یکی از شهروندان با تلاش فردی موفق شد ۵۰ مترش را به ۵۰۰ متر برساند آیا این ۱۰ برابر شدن هم به رسمیت شناخته می‌شود؟ اگر در عمل حد و حدودی نتوان برای مسکن قائل شد و علی‌الدوام افراد مختلف در نتیجه، تلاش‌های فردی شان یا در نتیجه، استعداد و توانایی‌هایی که دارند منظما از آن ۵۰ متر فراتر بروند و در مقابل، خیلی از افراد نتوانند به همان ۵۰ متر هم برسند، در آنصورت چه تفاوتی میان این نظام با سرمایه‌داری وجود دارد؟
▬ اگر هم بگوییم که نه همه انسان‌ها صرف‌نظر از آن‌که چه میزان تلاش می‌کنند، یا چه میزان استعداد و توان دارند نمی‌توانند از ۵۰ متر مربع بیشتر مسکن داشته باشند، در آن صورت چه تفاوتی میان اقتصاد توحیدی با اقتصاد دولتی یا سوسیالیزم است؟ اگر در نظام آموزش و پرورش مبتنی بر اقتصاد توحیدی که همه علی‌القاعده از یک سطح آموزش و پرورش باید برخوردار باشند، یک کارمند یا شهروندی خواست که فرزندش از تعلیم و تربیت بهتری برخوردار باشد و حاضر شد برای تأمین هزینه مدرسه فرزندش دو برابر کارمند دیگر کار کند و یک کار دوم هم داشته باشد، آیا از این حق برخوردار است یا نه؟ آیا می‌تواند به کمک تلاش فردی‌اش باعث شود که فرزندش از تعلیم و تربیت بهتری برخوردار باشد؟ یا آن‌که خیر و همه اجبارا باید از یک سطح آموزش و پرورش برخوردار شوند؟ اگر این حق را برای افراد قائل شویم که آن‌ها که می‌خواهند هزینه بیشتری برای تعلیم و تربیت فرزندانشان بپردازند و نمی‌خواهند فرزندانشان از تعلیم و تربیت همگانی برخوردار باشند، بتوانند این خواسته‌شان را تحقق ببخشند، در آن صورت چه تفاوتی میان آموزش و پرورش در اقتصاد توحیدی با آموزش و پرورش در نظام سرمایه‌داری است؟ اگر هم امر بر این دایر شود که همه آحاد جامعه صرفاً از یک سطح آموزش و پرورش که دولت فراهم می‌کند باید برخوردار شوند و والدین و ثروتشان تأثیری در تعلیم و تربیت فرزندانشان ندارد، در آن صورت چه تفاوتی میان آموزش و پرورش در نظام توحیدی با آموزش و پرورش در نظام‌های کمونیستی هست؟ پاسخ اقتصاد توحیدی به جای ارائه راه‌حل عملی برای این پرسش‌ها، فقط کلی گویی در وصف عدالت، کرامت، انسانیت، تکامل انسان، حرام دانستن استثمار فرد از فرد، حرام دانستن مالکیت انبوه و حرام دانستن احتکار و این‌که خداوند مالک همه چیز است می‌بود. حتی، در خصوص مثال بدیهی احتکار هم اقتصاد توحیدی فقط در حد شعار و کلی گویی پاسخگو بود.
▬ فرض بگیریم صادق زیباکلام یک دلال، یک حق‌العمل کار، یا یک تاجر پیاز است (بگذریم که خیر او برای جامعه‌اش در این صورت، خیلی بیشتر از حالا می‌شد که مثلاً، استاد دانشگاه است) و یک انبار پیاز دارد. نمی‌خواهد آن را بفروشد چون قیمت پیاز در بازار پایین است. می‌خواهد صبر کند تا وقتی قیمت بالا رفت آن را بفروشد. آیا از این حق برخوردار است یا نه؟ اگر بگوییم که او اختیار ندارد و باید پیاز را وقتی میزان آن در بازار کم شد، بفروشد، میزان کم شدن و زمان فروش را چه کسی باید تعیین کند؟ اگر فرض بگیریم که قیمت و زمان فروش را دولت باید تعیین کند، پس، در اینصورت تفاوت اقتصاد توحیدی با اقتصاد دولتی یا سوسیالیستی در کجاست؟ چون در این نظام‌ها دولت است که تعیین تکلیف می‌کند و نه مالک و تاجر فروشنده پیاز. اگر هم قائل به این باشیم که مالک و تاجر پیاز فروش از این حق برخوردارند که هر زمان که خواستند پیاز را روانه بازار کنند و مکانیزم بازار هست که عرضه و تقاضای پیاز را تعیین می‌کند و نه مسؤولان دولتی، در آنصورت تفاوت اقتصاد توحیدی با اقتصاد «آدام اسمیت» در کجاست؟

░▒▓ اقتصاد ناکارآمد دولتی
▬ فی‌الواقع مطالب و کلی گویی‌های زیبا و جذاب در مورد «اقتصاد توحیدی» و «جامعه بی‌طبقه توحیدی» به کنار، در عالم واقعیت اقتصاد ایران در بعد از انقلاب نه سوسیالیستی شد و نه به راه سرمایه‌داری رفت. درست‌تر آن است که بگوییم که اقتصاد ایران بعد از انقلاب، نه مواهب یک اقتصاد سوسیالیستی را پیدا کرد و نه از مزیت‌های اقتصاد آزاد برخوردار شد. هم سرمایه‌داری بود، هم سوسیالیستی؛ هم مالکیت و ثروت بی‌حدوحصر در آن وجود داشت، هم دولت هروقت و هر زمان که اراده می‌کرد مالکیت را از بیخ و بن قلع و قمع می‌کرد. هم تولیدکننده خصوصی وجود داشت، هم در عین حال، حکومت، حتی، نفس کشیدن تولیدکننده خصوصی را هم کنترل می‌کرد. فی الواقع مناسب‌ترین تعریف برای اقتصاد ایران بعد از انقلاب آن است که بگوییم «خسرالدنیا والآخره» بود؛ از این طرف رانده و از آن طرف مانده شد.
▬ ضمن آن‌که نه از مواهب سرمایه‌داری برخوردار بود و نه از مزیت‌های سوسیالیستی، در عین حال، از نقاط ضعف هر دو سیستم برخوردار بود. بگذارید بیشتر توضیح بدهم. از جمله مواهب نظام‌های سوسیالیستی آن است که به هر حال، همه از یک حداقلی در آن برخوردارند. همه آن ۵۰ متر مربع مسکن را دارند؛ همه از یک تحصیلات رایگان برخوردارند؛ برای همه بالاخره اشتغال فراهم است؛ همه از یک پزشکی و دوا و درمان رایگان برخوردارند؛ همه زیر چتر یک پوشش تأمین اجتماعی قرار دارند و قس علیهذا، اما، آیا ما هم می‌توانیم ادعا کنیم که در جامعه ما همه از بهداشت رایگان، تحصیلات رایگان، یک حداقل مسکن، اشتغال و.... برخوردارند؟ ما قطعاً از مواهب یک اقتصاد سوسیالیستی برخوردار نیستیم، اما، در عوض، از مصیبت‌های آن الی ماشاالله بهره‌مندیم. اگر باصاحبان هر بخش اقتصادی اعم از تجارت، واردات، صادرات، تولید، توزیع، کشاورزی، حمل و نقل و.... هر بخش دیگری صحبت کنید و از وضعیت اقتصادیشان بپرسید به شما خواهند گفت که بزرگ‌ترین مانع فعالیتشان دولت، مقررات دولتی، سیاست‌های غلط دولتی و سازمان‌های دولتی هستند. اگر دخالت دولت در تولید و اقتصاد را بزرگ‌ترین آفت اقتصادهای دولتی بدانیم، به‌حمدالله از همه آن‌ها ما در ایران برخورداریم. در عین حال، از هیچ یک از مواهب اقتصادهای سوسیالیستی و دولتی در حوزه عدالت، تأمین اجتماعی و مساوات برخوردار نیستیم. در خصوص مقایسه با اقتصاد سرمایه‌داری هم ایضا همین وضعیت است. ما از مواهب، مزیت‌ها یا نقاط قوت سرمایه‌داری برخوردار نیستیم، اما، در عوض، از معایب و نقاط ضعف آن الی ماشاءالله بهره‌مندیم.
▬ از جمله مهم‌ترین ارکان اقتصاد سرمایه‌داری عبارت است از محترم شمرده شدن اصل مالکیت، نقل و انتقال آزاد سرمایه و دارایی، عدم دخالت دولت در امور اقتصادی جامعه، اجازه رشد و بالندگی به توانایی‌های فردی بالاخص آنان که از شمّ و استعداد اقتصادی برخوردارند یا همان به اصطلاح قشر مهم «کار آفرین» یا «آنتروپرونرها» و.... که ما عملا از هیچ کدام آن‌ها به گونه‌ای جدی در ایران برخوردار نیستیم.
▬ در ایران به عنوان یک قاعده کلی مالکیت از سوی حکومت محترم شمرده نشده و به رسمیت شناخته نمی‌شود؛ دولت در همه امور اقتصادی دخالت و تصمیم‌گیری می‌نماید و اساساً بسیاری از امور بنیادی و زیر بنایی اقتصادی در دست دولت است (حمل‌ونقل، انرژی، آب و برق، نفت، گاز، پتروشیمی، فولاد، خودروسازی، بیمه، بانکداری، معادن و.... ). مناسبات اقتصادی در ایران به گونه‌ای است که به دلیل دخالت‌ها و سیاست گذاری‌های دولتی در امر اقتصاد، آنان که شمّ و استعداد اقتصادی دارند گاه از کشور می‌روند یا اگر در کشور بمانند برای آن‌که بتوانند بند و ریسمان‌های دولتی و موانع و مقررات دولتی را پشت سر بگذارند گاه مجبور می‌شوند که به ورطه فساد بیفتند.
▬ بسیاری از افراد گرفتار امروز فعالین اقتصادی با استعداد، با وجود و توانمندی بودند که برای فرار از قید و بندها و موانع دست و پا گیر بوروکراسی دولتی مجبور شدند به ورطه فساد بیفتند. برخی از این افراد اگر در امریکا، ژاپن، آلمان، فرانسه، کره جنوبی یا، حتی، ترکیه می‌بودند بدل به غول‌های اقتصادی توانمندی می‌شدند؛ بدل به شرکت‌های چند ملیتی موفقی می‌شدند، اما، در ایران به پشت میله‌های زندان افتادند بسیاری از آن‌ها بیش از آن‌که خراب، فاسد و کلاش باشند، مغزهای اقتصادی بودند که به دلیل حاکمیت اقتصاد ناکارآمد و دست و پا گیر دولتی ایران به فساد و تباهی آلوده شدند.
▬ اگر اقتصاد ناکارآمد دولتی ایران بدترین شرایط را برای آنتروپرونرها، صاحبان سرمایه، تولیدکنندگان و مولدین اقتصادی دارا می‌باشد؛ اگر سرمایه‌گذاران و کار آفرینان در این اقتصاد نه از امنیت لازم برخوردارند و نه تضمینی برای سرمایه و دارایی‌شان وجود دارد و نه پشتوانه‌ای از قوانین و مقررات قابل اتکایی از آن‌ها حمایت می‌نماید (آنگونه که در اقتصادهای آزاد و سرمایه‌داری از همه این‌ها برخوردارند)، در عوض، نابرابری و بی‌عدالتی که از جمله اصلی‌ترین نقاط ضعف اقتصادهای سرمایه‌داری است الی ماشا الله در جامعه‌مان موج می‌زند. از آمار بالای پورشه در ایران گرفته تا لباس عروس و داماد ۵۰ میلیون تومانی تا بستنی ۲۵۰۰۰۰ تومانی تا برگزاری عزا و عروسی در تالارهایی که ۱۰۰۰۰۰ تومان برای هر میهمان می‌گیرند تا بسیاری شواهد و قرائن باورنکردنی دیگر. در نظام سرمایه‌داری به‌دلیل حاکمیت قانون و تأمین بودن مال و دارایی افراد و این‌که هر فعالیت اقتصادی به دولت ختم نمی‌شود کارآفرینان برای غلبه بر نظام ناکارآمد دولتی شان مجبور نمی‌شوند تا خود را به اصحاب قدرت نزدیک کنند و در نتیجه، آن همه هم فساد و تباهی در جامعه‌شان به بار نمی‌آید. نظام سرمایه‌داری توانسته یک حداقلی را به هر حال، برای فقیرترین اقشار جامعه هم فراهم نماید؛ به هر حال، توانسته همه را از یک حداقلی از امکانات برخوردار نماید، اما، در ایران در حالی که خیلی‌ها لباس عروسی ۵۰ میلیونی به تن می‌کنند، در مقابل، به خانه بخت رفتن خیلی‌های دیگر مدیون و مرهون کمک‌های خیرینی است که اتفاقا ربطی هم به حکومت ندارند و در مناطق مختلف کشور به تهیه جهیزیه و هزینه عروسی رایگان یا با هزینه خیلی کم برای آن‌ها مشغولند. حکایت اقتصاد ما حکایت آن شعر فردوسی است که می‌گوید:

نشان از دو کس دارد این نامدار                        ز افراسیاب و ز کاووس جم

▬ در اقتصاد ما اگر نشانی از رستم و سهراب و گرد آفرید نیست در عوض، الی ماشاءالله گرسیوز، افراسیاب و فولاد زره دارد.
برداشت از دنیای اقتصاد
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.