برداشت آزاد از آنتونی آربلاستر؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ جهانبینی لیبرال اساساً انسانمدار و فردگرا، و بنا بر این، نهایتاً دارای ماهیتی این جهانی است، اما، در عصر رنسانس با راست دینی و حتی، با کاتولیکگرایی تجدید حیات یافته و انعطافناپذیرتر، اما، پرشورتر سازگار میشود.
▬ انسانگرایی مدنی در لیبرالیسم، نمایانگر اهمیت الگوبرداریهایی است که در اوایل دوران جدید، از پیشینیان کلاسیک، بویژه از روم (نه یونان) اخذ شد.
▬ در طرح مسیحیت، انسانها خواه ماوراءطبیعی، خواه طبیعی، غایت و مقصود خود را ضرورتاً منوط به ارادهی خداوند دنبال میکردند. تصویری که متفکران برجستهی رنسانس از انسان ترسیم کردند، متضمن چالشی تلویحی با این دیدگاه الهیاتی بود.
▬ هنر به مثابه آفرینش و نه صرف محاکات و تقلید، برای نخستین بار در عصر رنسانس تکامل یافت. در این راستا، هنرمند رنسانس، یک گام فراتر از هنرمند کلاسیک پیمود. در نظریههای تناسب وحجم در عصر رنسانس، یکی از اصول نوکلاسیک رنسانس این بود که تناسب اجزاء ساختمانها باید تناسب اجزاء بدن انسان باشد.
▬ بعلاوه، آنچه از دیدگاه لیبرالیسم، در هنر، حائز کمال اهمیت است، مهارت روزافزون نقاشان در تصویر انسانها در قالب افراد است، نه انواع یا نمادها. دو ویژگی اساسی فردگرایی برای اولین بار در هنر رنسانس تجلی پیدا میکند. اول، ستایش فراوان از تنوع انسانها. دوم، تأکید بر فرد، خارج از هرگونه بافت اجتماعی. در مقابل، این تصاویر فردیت یافته در قالب نقاشی، پیکرتراشی وجود دارد که در آن انسان، نه در قالب فرد، بلکه موجودی غرق در نقش اجتماعی خویش تصویر میشد.
▬ تکامل تمام عیار کاوش در تجربهی شخصی و به کارگیری آن به مثابه مبنای نوعی فلسفهی زندگی را میتوان در مقالات مونتنی (Michel de Montaigne, 1533-92) مشاهده کرد، دریافت او از تکثر، وی را به سوی نسبیگرایی سوق داد. مونتنی به لحاظ تعلق خاطرش به آزادی، لیبرال بود. شکگرایی و این جهانی بودن او، به رغم گرایشش به کاتولیسیسم، رشد سنتی دنیوی و انسانگرا را تسهیل کرد. دکارت، مونتنی را به عنوان نقطهی عزیمت خویش انتخاب کرد. در قرن بیستم، نیز از مونتی به عنوان الهامبخش سنت لیبرال نام برده میشود.
مآخذ:...
هو العلیم