مایکل راس؛ ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ نفت، میراث شیطان است. ما غرق در میراث شیطانیم.
▬ از ۱۹۸۰، جهان در حال توسعه ثروتمندتر، دموکراتیکتر و صلحطلبتر شده است. با این حال، این موضوع تنها برای کشورهای بدون نفت درست است. دولتهای نفتی پراکنده در غرب آسیا، افریقا، امریکای لاتین و آسیا ثروتمندتر، دموکراتیکتر و صلحطلبتر از آنچه سه دهه قبل بودند، نیستند.
▬ بعضی، حتی، بدتر هم هستند. از ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۶، درآمدهای سرانه ۶ درصد در ونزوئلا، ۴۵ درصد در گابون و ۸۵ درصد در عراق کاهش یافته است. بسیاری از تولیدکنندگان نفت مانند الجزیره، آنگولا، نیجریه، سودان و دوباره عراق با چندین دهه جنگ داخلی وحشتزده شدهاند.
▬ این بیماریهای مزمن سیاسی و اقتصادی، همان چیزی را ایجاد میکنند که بلای منابع (resource curse) نامیده میشود. درستتر این است که این یک بلای معدنی (mineral curse) است، از آنجا که این مرضها و بلاها به وسیله انواع دیگر منابع طبیعی مثل جنگلها، آب تمیز یا زمینهای حاصلخیز ایجاد نمیشود. در میان معدنیها، نفت که بیش از ۹۰ درصد از تجارت مواد معدنی جهان را شامل میشود، بزرگترین مشکلات را برای بیشترین تعداد از کشورها ایجاد میکند. بلای منابع، کلاً همان بلای نفت است.
▬ قبل از ۱۹۸۰، شواهد ناچیزی برای بلای منابع وجود داشت. در جهان در حال توسعه، دولتهای نفتی همانند دولتهای غیرنفتی حکومتهای اقتدارگرا داشتند و از جنگهای داخلی رنج میبردند. امروز، احتمالاً، دولتهای نفتی ۵۰ درصد بیشتر تحت حاکمیت حاکمان مستبد هستند و احتمالاً، نسبت به دولتهای غیرنفتی دو برابر بیشتر جنگ داخلی دارند. آنها همچنین، پنهانسازتر هستند و نوسان مالی بیشتری دارند و همچنین، فرصتهای اقتصادی و سیاسی کمتری برای زنان فراهم میکنند. از ۱۹۸۰، زمینشناسی خوب منجر به سیاست بد شده است.
▬ وحشتناکترین پیامدهای این بلا در غرب آسیا یافت میشوند، منطقهای که بیش از نیمی از ذخایر نفتی اثبات شده جهان را در خود جای داده است. این منطقه همچنین، پشت سر باقی جهان در حرکت به سوی دموکراسی، برابری جنسی و اصلاحات اقتصادی با فاصله حرکت میکند. بسیاری از ناظران، بیماریهای مزمن این منطقه را به خاطر سنتهای اسلامی یا میراث استعماری سرزنش میکنند. در حقیقت، ثروت نفت ریشه بسیاری از بیماریهای مزمن اقتصادی، اجتماعی و سیاسی غرب آسیا است و چالشهای سهمگینی برای اصلاحگران دموکراتیک منطقه ایجاد میکند.
▬ همه دولتهای نفتی در معرض بلا نیستند. کشورهایی مثل نروژ، کانادا و بریتانیای کبیر که درآمدهای بالا، اقتصادهای متنوع و نهادهای دموکراتیک قوی دارند، مقادیر زیادی نفت استخراج کردهاند و نمودهای بیماری ناچیزی داشتهاند. ایالات متحده که در بیشتر تاریخش تولیدکننده پیشرو نفت جهان و مصرفکننده پیشرو نفت جهان بوده است در بیشتر مسیرها یک استثنا بوده است. ثروت نفت بهطور جامع مشکل کشورهای کمدرآمد و با درآمد متوسط است نه کشورهای ثروتمند و صنعتی. متأسفانه، این امر چیزی را ایجاد میکند که «پارادوکس ثروت نفت» نامیده میشود: «کشورهای با اضطراریترین نیازها همچنین، با کمترین احتمال از موهبتهای زمینشناسیشان سود میبرند».
▬ فرض بر این نبود که بلای منابع اتفاق میافتد. در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، اقتصاددانان اعتقاد داشتند که ثروت منابع به کشورها کمک خواهد کرد و به آنها آسیب نخواهد رساند. تصور بر این بود که دولتهای در حال توسعه نیروی کار فراوان، سرمایه قابل سرمایهگذاری چندانی ندارند. کشورهای مملو از منابع طبیعی استثنا به شمار میرفتند، از آنجا که آنها درآمدهای کافی برای سرمایهگذاری در جادهها، مدارس و سایر زیرساختهایی دارند که به آنها نیاز داشتند تا سریعاً، توسعه یابند.
▬ متخصصان علوم سیاسی نیز به فضایل ثروت منابع اعتقاد داشتند. بر اساس تئوری مدرنیزه شدن بینش رایج دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ توسعه سیاسی که بعداً در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ احیا شد، افزایش درآمد سرانه یک کشور واقعاً منجر به پیشرفتهایی در هر بعد از رفاه سیاسی آن شامل اثربخشی دولت، پاسخگویی دولت به مردم و اعطای حقوق زنان خواهد شد.
▬ در دهههای ۱۹۵۰، ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، منطق متعارف کم و بیش صحیح بود، اما، در دهه ۱۹۷۰، بعضی چیزها در دولتهای نفتی در مسیری اشتباه حرکت کرد.
▬ درک بلای منابع برای کشورهایی مهم است که نفت صادر میکنند، اما، این بلا همچنین، برای کشورهایی مهم است که نفت را برای تقویت اقتصادهایشان وارد میکنند. بعضی استدلال میکنند که مکانیابی نفت در کشورهای سرکوبگر و درگیر جنگ تنها رویدادی رنجآور است. بر اساس گفته دیک چنی، معاون پیشین رییسجمهور امریکا «مشکل این است که لرد نجیب شایستهای برای تسلط بر ذخایر نفت و گاز در کشورهایی که دولتهای دموکراتیک ندارند دیده نمیشود، این کشورها از حاکمیت اقتدارگرا، تضاد جابرانه و اغتشاش اقتصادی رنج میبرند».
▬ نفت بزرگترین صنعت دنیاست. در ۲۰۰۹، ۳/۲ تریلیون دلار ارزش نفت و گازی بود که از زیر زمین بیرون کشیده شد و نفت و محصولات مشتق از آن ۲/۱۴ درصد از تجارت کالای جهانی را تشکیل میدهند. تقاضای جهانی نفت تقریباً، به یقین در دهههای آتی رشد خواهد کرد، به رغم آنکه سوزاندن سوختهای فسیلی آب و هوای سیاره را بیثبات میسازد.
▬ گروه کاری انرژی ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ به ریاست چنی، اعلام کرد که ضروری است تا ایالات متحده منابع نفتی خودش را متنوع کند و وابستگی خود به دولتهای دچار گرفتاری سیاسی در غرب آسیا را کاهش دهد. با این حال، پیدا کردن عرضهکنندگان نفت جدید در افریقا، آسیا یا امریکای لاتین امنیت انرژی ایالات متحده را بهبود نبخشیده است. این امر علت گسترش بلای منابع به کشورهای جدید است. واردکنندگان انرژی نمیتوانند از بلای نفت جلوگیری کنند؛ بلکه باید به حل آن کمک کنند.
▬ با تحلیل ۵۰ سال دادههای ۱۷۰ کشور در همه مناطق جهان، شواهد کمّی برای بعضی ادعاهای مطرح شده توسط مطالعات قبلی پیدا کردهایم: اینکه استخراج نفت منجر به رشد اقتصادی آرام غیرعادی میشود یا دولتها را ضعیفتر، فاسدتر یا کمتر اثربخش میسازد. از بعضی جوانب، مثل کاهش مرگ و میر کودکان، دولت نفتی معمولی سریعتر از دولت غیرنفتی معمولی گام برمیدارد.
▬ با این همه، از حدود ۱۹۸۰، کشورهای تولیدکننده نفت در جهان در حال توسعه کمتر دموکراتیک و مخفیسازتر از دولتهای مشابه بدون نفت شدهاند. این کشورها بیشتر برای رنج بردن از شورشهای خشن رشد کردهاند و اقتصادهایشان مشاغل و تأثیرگذاری سیاسی کمتری برای زنان فراهم ساختهاند. آنها همچنین، به یک مشکل اقتصادی پیچیدهتر مبتلا شدهاند: در حالی که آنها با نرخ رشد سایر کشورها رشد کردهاند، بیشتر آنها با همان سرعتی که باید با توجه به ثروت منابع طبیعیشان رشد میکردهاند، رشد نکردهاند.
▬ زمینشناسی، تقدیر نیست. بعضی تولیدکنندگان نفت از این بیماری مزمن فرار کردهاند. نیجریه و اندونزی گذارهایی را به سوی دموکراسی انجام دادهاند؛ مکزیک و آنگولا تعداد زیادی از زنان را جذب اقتصاد و دولت کردهاند و عمان و مالزی رشد اقتصادی سریع، پیوسته و متساوی را داشتهاند.
░▒▓ علل بلای نفت چیست؟
▬ چرا نفت چنین اثرات عجیب و غریبی بر سلامت سیاسی و اقتصادی یک کشور دارد؟ بعضی ناظران قدرتهای خارجی را مقصر میدانند که در کشورهای ثروتمند نفتی دخالت و دولتهایشان را دستکاری میکنند. دیگران شرکتهای بینالمللی نفتی را مقصر میدانند که منابع نفتی را در پی سودهای فوقالعاده مورد استفاده قرار میدهند.
▬ هر دو استدلال حاوی حقایقی هستند، اما، هیچ کدام تاب بررسی را ندارند. ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه بهطور دورهای به کودتاهای دولتهای تولیدکننده نفت تاخته یا از آنها حمایت کردهاند چیزی که همین اخیراً در لیبی اتفاق افتاد، اما، آنها بهطور برابر به کشورهای بدون نفت هجوم بردهاند. در دهههای اخیر، بسیاری از دولتهای تولیدکننده نفت بهطور غیرعادی در برابر فشارهایی از سوی دولتهای غربی مصون هستند و بهطور فعال آنها را به مبارزه میطلبند. با این حال، آنها از همان مشکلات دیگر کشورهای ثروتمند نفتی سربهراهتر رنج میبرند.
▬ برای بیشتر قرن بیستم، شرکتهای نفتی بینالمللی مثل شل، بریتیش پترولیوم، اکسون موبیل تأثیری شگرف بر تقدیر کشورهای تولیدکننده نفت در جهان در حال توسعه داشتند و میتوانند بهطور قابل توجهی برای بسیاری از مشکلات آن کشورها مقصر شناخته شوند، اما، نقش شرکتهای نفتی شدیداً از اوایل دهه ۱۹۷۰ کاهش یافته است، یعنی، از وقتی که بیشتر کشورهای در حال توسعه صنایع نفت خود را ملی کردند. اگر شرکتهای خارجی منشأ مشکل بودند، پس، ملیسازی باید درمان آن میبود، اما، حوادث دهه ۱۹۷۰، بهویژه ملیسازی، مشکلات دولتهای نفتی را تا حدی بدتر ساخت.
▬ بیشتر متخصصان اجتماعی، بلای نفت را در دولتهای تولیدکننده نفت پیگیری میکنند، اگر چه آنها بر روی چیز کوچک دیگری هم توافق دارند. تقریباً، همه مطالعات بر یکی از مشکلاتی متمرکز میشوند که ظاهراً، باید به نفت مرتبط باشند مثل عملکرد اقتصادی ضعیف، فقدان دموکراسی یا فراوانی غیرعادی جنگهای داخلی. آنها توضیحات زیادی را برای این مشکلات، نقض پیوندهای منتسب به نفت با فساد، رانتجویی، نابرابری، سیاستهای کوتهبینانه و نهادهای دولتی تضعیفشده ارائه میکنند.
▬ مشکلات سیاسی و اقتصادی دولتهای نفتی میتواند تا ویژگیهای غیرعادی درآمدهای نفتی ردیابی شود. اینکه دولتها درآمدهای نفتیشان را چگونه به کار میبرند برای منفعت بردن تعداد کم یا زیاد از افراد دارای اهمیتی اساسی است. آیا دولتها این وجوه را بهطور منطقی به کار میبرند یا غیرمنطقی، درآمدهای نفتی پیامدهای دور از دسترسی برای رفاه سیاسی و اقتصادی کشور دارند.
▬ درآمدهای نفتی، چهار ویژگی ممتاز دارند: مقیاس[بزرگ]، منبع[خاص درآمدی]، ثبات و پنهانسازی. این ویژگیها با توجه به قدرت فزاینده شرکتهای نفتی دولتی بهتر یا بدتر میشوند.
▬ مقیاس درآمدهای نفتی میتواند عظیم باشد. بهطور متوسط، دولتهای کشورهای تولیدکننده نفت تقریباً، ۵۰ درصد بزرگتر (به عنوان نسبتی از اقتصاد کشورشان) از دولتهای کشورهای غیرنفتی هستند. در کشورهای کمدرآمد، کشف نفت میتواند سبب انفجار در تأمین مالیهای دولت شود. برای مثال، از ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹، کل مخارج دولت حدود ۶۰۰ درصد در آذربایجان و ۸۰۰ درصد در گینه استوایی افزایش یافت. این درآمدها خاموش کردن مخالفان را برای دولتهای اقتدارگرا آسانتر میسازد. این امر میتواند همچنین، منجر به شورشهای خشن شود، وقتی افرادی که در مناطق ثروتمند نفتی زندگی میکنند در جست و جوی سهم بزرگتری از این درآمدهای بیکران برمیآیند.
▬ اندازه این درآمدها، به تنهایی، نمیتواند در خصوص بلای نفت مدنظر قرار گیرد. بسیاری از کشورهای اروپایی صلحطلب و دموکراتیک اروپایی دولتهایی بزرگتر از بسیاری از تولیدکنندگان نفتی استبدادی دارای تضاد دارند. منبع این درآمدها نیز اهمیت دارد. دولتهای نفتی توسط مالیاتهای شهروندانشان تأمین مالی نمیشوند، بلکه این کار توسط فروش داراییهای دولتی انجام میشود که این دارایی، ثروت نفتی کشورشان است. این توضیح میدهد که چرا بسیاری از کشورهای تولیدکننده نفت غیر دموکراتیک هستند: وقتی دولتها از طریق مالیاتها تأمین مالی میشوند، آنها بیشتر توسط شهروندانشان محدود میشوند؛ وقتی دولتها توسط نفت تأمین مالی میشوند حساسیت کمتری نسبت به فشارهای عمومی از خود نشان میدهند.
▬ سایر مشکلات، میتواند تا ثبات یا در عوض، بیثباتی درآمدهای نفتی پیگیری شود. نوسان قیمتهای نفت جهانی و فراز و فرود ذخایر کشور میتواند نوسانات بزرگی در تأمین مالیهای دولت ایجاد کند. دولتها اغلب وظایفی را بر دوش میکشند که به ندرت به دلیل این بیثباتی مالی قادر به مدیریت آنها هستند که همین امر میتواند به توضیح این موضوع کمک کند که چرا آنها به کرات ثروت منابع خودشان را بر باد میدهند. بیثباتی درآمدها همچنین، تضادهای منطقهای را بدتر میسازد که این امر کار را برای دولتها سختتر میکند و در نتیجه، از رفع تفاوتهایشان سرپیچی میکنند.
▬ سرانجام، پنهانسازی درآمدهای نفتی این مشکلات را با هم ترکیب میکند. دولتها اغلب با شرکتهای نفتی بینالمللی برای پنهانسازی مبادلاتشان تبانی میکنند و شرکتهای نفت ملیشان را برای پنهان ساختن درآمدها و مخارجشان به کار میگیرند. وقتی صدام حسین رییسجمهور عراق بود، بیش از نیمی از مخارج دولت او از طریق شرکت نفت ملی عراق تأمین میشد که بودجه آن مخفی بود. سایر کشورها فعالیتهای مشابهی دارند. پنهانکاری دلیل کلیدی است برای اینکه چرا درآمدهای نفتی بهطور رایج بر باد میروند، چرا دیکتاتورهای سیراب از نفت میتوانند در قدرت بمانند، زیرا، میتوانند نشانههای حرص و بیکفایتیشان را پنهان سازند؛ و چرا شورشیان اغلب تمایلی به کنار گذاشتن اسلحه ندارند، زیرا، آنها به پیشنهادهای دولت برای تقسیم درآمدهای نفتی کشور بهطور برابرتر اعتماد ندارند.
▬ نفت، اغلب، ویژگیهای دردسرآور دیگری هم دارد. فرآیند استخراج معمولاً، منافع مستقیم چندانی به همراه ندارد، اما، مشکلات اجتماعی زیستمحیطی زیادی برای اجتماعات اطراف ایجاد میکند. تجهیزات گاز و نفت معمولاً، هزینههای ریخته زیادی دارند، که آنها را در قبال تهدید زورکی آسیبپذیر میسازد و وقتی نفت در مقادیر زیاد تولید شود میتواند بر نرخهای ارز کشور تأثیر بگذارد و اندازه بخشهای صنعت و کشاورزی را کاهش دهد، که در عوض، فرصتهای اقتصادی برای زنان را از بین ببرد. این ویژگیها میتوانند به ما چشماندازهای بیشتری در خصوص اثرات متناقضنمای ثروت نفت بدهند و من آنها را در فصول بعد مورد بررسی قرار خواهم داد.
▬ اما، مهمترین حقیقت سیاسی درباره نفت و دلیلی که نفت منجر به مشکلات زیادی در بعضی کشورهای در حال توسعه میشود این است که درآمدهایی که نفت به دولت ارزانی میکنند بهطور غیرعادی هنگفت هستند، از مالیاتها به دست نمیآیند، بهطور غیرقابل پیشبینی نوسان میکنند و به آسانی میتوانند پنهانسازی شوند.
░▒▓ جایگاه نفت در تاریخ
▬ درآمدهای نفت همیشه این ویژگیها را ندارند و ثروت نفت همیشه بلا نبوده است.
▬ تا دهه ۱۹۷۰، کشورهای تولیدکننده نفت شبیه به باقی جهان به نظر میرسیدند: آنها احتمالاً، باید تحت حاکمیت دیکتاتورها میبودند؛ تقریباً، همانند سایر کشورهای دیگر درگیر جنگهای داخلی بودند؛ کموبیش همان نوع از فرصتهای [شغلی] را به زنان پیشنهاد میکردند؛ و نرخهای رشد اقتصادی آنها هم باثبات بود، و هم بالاتر از متوسط جهانی، اما، بعد از دهه ۱۹۷۰، همه اینها تغییر کرد.
▬ این واژگونی، تا حد زیادی معلول ملیسازیهای صنعت نفت بود، که مقیاس، خاستگاه و نوسان درآمدهای نفت را دگرگون ساخت. قبل از دهه ۱۹۷۰، جهان نفت تحت تسلط چند شرکت بزرگ بود که عموماً با نام «هفت خواهران» معروف بودند که برای کنترل عرضههای جهانی نفت تبانی میکردند. ۲۱ در کشورهای محدودی، هفت خواهران مالک شرکتهای محلی بودند یا بر آنها تسلط داشتند که نفت کشور میزبان را استخراج یا صادر میکردند. آنها همچنین، حمل و نقل و بازاریابی تقریباً، همه نفت جهان را کنترل میکردند که آنها را قادر به حفظ قیمتهای ثابت میساخت و بیشتر سودها را خودشان تصرف میکردند. قدرت نظامی و اقتصادی ایالات متحده و متحدان اروپاییاش به حفظ این ترتیبات باثبات، اما، کاملاً نامنصفانه کمک میکرد.
▬ برای دولتهای نفتی، ثروتمند مثل ایران، عراق، عربستان سعودی، لیبی، الجزایر، نیجریه و اندونزی قدرت این شرکتها غیر قابل تحمل بود، چرا که، این امر این کشورها را از کنترل بر داراییهای ملیشان محروم میساخت بالا کشیدن سودها و اجبار آنها به استخراج نفت کمتر یا بیشتر، بیش از آن چیزی بود که آنها اعتقاد داشتند به منافع ملیشان کمک خواهد کرد.
▬ در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، بازارهای نفت بینالمللی توسط مجموعهای از پیشرفتهای کاملاً مرتبط دگرگون شدند. عرضههای نفت شروع کردند به رشد کمتر، همان طور که افزایش تقاضا هم از کشف منابع جدید نفت پیش میافتاد. صادرکنندگان اصلی نفت جهان در حال توسعه هم طریق سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) شروع کردند به تبانی. ایالات متحده نیز بهطور فزایندهای به عرضههای خارجی وابسته شد، چنان که محصول داخلیاش شروع کرد به کاهش در حالی که مصرف نفت اوج میگرفت. به علاوه، نظام برتن وودز نرخهای ارز ثابت که به حفظ قیمتهای ثابت کمک میکرد نیز از هم گسیخت.
▬ مهمتر اینکه، واقعاً همه کشورهای صادرکننده نفت در جهان در حال توسعه، صنایع نفتیشان را ملی و، سپس، شرکتهایی دولتی را برای مدیریت آنها راهاندازی کردند. همهجا ملیسازی به عنوان یک پیروزی تلقی و جشنهای مجللی برگزار شد. روز سلب مالکیت از شرکتهای نفتی خارجی مکزیک که در ۱۹۳۸ و قبل از سایر کشورها اتفاق افتاد، هنوز در یک روز تعطیل ملی جشن گرفته میشود.
▬ در بعضی روشها، ملیسازی گامی بزرگ و رو به جلو برای کشورهای تولیدکننده نفت بود. این کشورها کنترل بیشتری بر داراییهای ملیشان به دست آوردند. آنها شروع کردند به تصرف سهم خیلی بزرگتری از سودهای این صنعت. در دهه ۱۹۷۰، آنها همچنین، قادر به افزایش قیمتهای جهانی بودند بهگونهای که رکوردهایی در این حوزه ثبت و همین امر باعث انتقال بیسابقه ثروت از جانب دولتهای واردکننده نفت به دولتهای صادرکننده نفت شد.
▬ ملیسازی نحوه تأمین مالی دولتهای تولیدکننده نفت را دگرگون کرد. اندازه درآمدهای دولت بهطور چشمگیری رشد کرد و به حاکمان امکان دسترسی به ثروتهای بادآورده بیسابقهای را داد. در عوض، تجمیع مالیاتها و حق امتیازها از شرکتهای خارجی، دولتها میتوانستند خودشان را با فروش نفت از طریق شرکتهای نفت ملیشان تأمین کنند که همچنین، به آنها کمک کرد که این درآمدها را به شکلی مخفیانه پنهانسازی کنند. قیمتهای نفت جهانی، و بنا بر این، تأمین مالی دولت شروع کردند به نوسان غیر قابل پیشبینی.
▬ انقلاب در بازارهای انرژی دولتهای ثروتمند نفتی را بزرگتر، ثروتمندتر و قدرتمندتر از آن چیزی ساخت که همیشه تصورش را میکردند، اما، برای شهروندانشان، پیامدهای [این اتفاق] اغلب فاجعهآمیز بود. قدرتهایی که زمانی توسط شرکتهای خارجی برقرار شده بود به دست دولتها افتاد، و این کار را برای حاکمان آسانتر ساخت تا مخالفان خود را ساکت و فشارهای دموکراتیک را سرکوب کنند. اقلیتهای نژادی در مناطق تولیدکننده نفت ارتشهایی را برای جنگ بر سر سهم بزرگتری از درآمدهای نفت تشکیل دادند. علاوه بر این، در بسیاری از دولتها، سیلاب دریایی درآمدها مشاغل جدیدی را برای مردان و نه برای زنان ایجاد کرد. در حالی که شهروندان از رونق رشد اقتصادی لذت میبردند، بیشتر این عایدات بعد از فروپاشی قیمتهای نفت در دهه ۱۹۸۰ ناپدید شدند.
░▒▓ مرز نفت
▬ تغییرات در بازارهای انرژی جهانی باعث شد تا بلای نفت گسترش یابد. ظرف بیست و پنج سال آینده تقاضای جهانی برای نفت و سایر سوختهای مایع ۲۸ درصد و تقاضا برای گاز طبیعی حدود ۴۴ درصد افزایش خواهد یافت، اگر سیاستهای انرژی امروزی بدون تغییر ادامه یابند. در حالی که ایالات متحده در حال حاضر واردکننده پیشرو جهانی نفت است، بیشتر تقاضای جدید از سوی کشورهای در حال توسعه و به رهبری چین و هند میآید.
▬ شرکتها، بهطور فزایندهای در کشورهای کمدرآمد به منظور پاسخ به این افزایش تقاضا نفوذ کردند. از نظر تاریخی، نفت در کشورهایی کشف شده است که پیش از آن هم ثروتمند بودند. از زمان پیدایش نفت در اواسط قرن نوزدهم، کشورهای ثروتمند ۷۰ درصد بیشتر از کشورهای فقیر شانس تولید نفت داشتند، نه به دلیل اینکه آنها بر منابع نفت نشستهاند، بلکه به دلیل اینکه آنها پول بیشتری برای سرمایهگذاری در مکانیابی و استخراج نفت دارند. امروزه، دموکراسیهای ثروتمند امریکای شمالی و اروپا به ازای هر کیلومتر مربع، سرمایهگذاری مستقیم خارجی به میزان ده برابر بیشتر در حوزه معدنکاوی نسبت به باقی جهان جذب کردهاند.
▬ در هزاره جدید، این فرآیند شروع به تغییر کرد؛ مرز نفت به سوی کشورهای همیشه فقیرتر حرکت کرده است. بعد از شوکهای قیمت نفت در دهه ۱۹۷۰، تعداد دولتهای تولیدکننده نفت نسبتاً ثابت بود این تعداد از سی و هفت تا چهل و چهار کشور از ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۸ ثابت بود. از ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۶، تعداد دولتهای نفت از سی و هشت تا به یک رکورد پنجاه و هفتتایی رسید. تقریباً، همه تولیدکنندگان جدید نفت کشورهای کمدرآمد و با درآمد متوسط بودند. همان طور که تعداد تولیدکنندگان افزایش یافت، متوسط درآمد آنها شدیداً کاهش یافت از بیش از ۵۲۰۰ دلار در ۱۹۹۸ به سه هزار دلار در ۲۰۰۴ نشان میدهد که کشورهای فقیر بهطور فزاینده به این گروه میپیوندند.
▬ در ژانویه ۱۹۹۹، نفت تنها بشکهای ۱۰ دلار فروش میرفت؛ تا ژوئن ۲۰۰۸، این قیمت به ۱۴۵ دلار برای هر بشکه افزایش یافت. در نتیجه، ترکیدن قیمتهای نفت، شرکتها دریافتند که ریسکهای کار در کشورهای فقیر، دورافتاده و اغلب دارای دولتهای بد بهطور فزاینده با منافع یافتن ذخایر جدید بیشتر میشوند. بلایز، برزیل، چاد، تیمور شرقی، موریتانی و موزامبیک همگی از ۲۰۰۴ به این طرف به صادرکنندگان نفت و گاز تبدیل شدند. در چند سال بعد، شانزده کشور جدید بیشتر در افریقا و تقریباً، همگی فقیر نیز احتمالاً، به این فهرست میپیوندند. در چند دهه بعد اکثریت گسترده عرضههای هیدروکربن جدید جهان از کشورهای در حال توسعه میآید.
▬ این به این معنا است که سیلابی از درآمدهای هیدروکربن جدید شروع کرده به ضربه زدن به فقیرترین کشورهای جهان. اگر بلای منابع وجود نداشت، این اخبار خوب فرصت تاریخی نادری برای فرار از فقر بود. با این حال، کشورهای کمدرآمدی که نومیدانه به پول نیاز دارند همچنین، با بلای منابع آسیب خواهند دید. مگر اینکه بعضی چیزها انجام شود، در غیر این صورت این ثروت بادآورده آسیب خواهد خورد، و هیچ کمکی به افرادی که در مرز نفت زندگی میکنند نخواهد کرد.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم