تامس هابز در «لویاتان»
▬ حق طبیعی، که نویسندگان عموماً آنرا Jus Naturale میخوانند، اختیاری است که هر انسانی داراست و به موجب آن، میتواند از قدرتش برای حفظ طبیعت خویش، یعنی، حیاط خود، به دلخواه استفاده کند؛ و مآلاً، هر کاری را که بنا به داوری و خرد خویش، بهترین وسیله برای رسیدن به این مقصود است، انجام دهد. ...
▬ قانون طبیعت (Lex Nalurdis)، عبارت از اصل یا قاعدهی عام است که عقل آن را کشف کرده است، و به موجب آن، انسان از هر کاری که سبب تباهی حیات او شود یا وسیله بقا را از او بگیرد؛ و نیز از کوتاهی در رفع آنچه برای وجود او مضر است، منع شده است.
▬ هر چند آنان که در این باره سخن میگویند، معمولاً، Jus و Lex یا حق و قانون را با هم اشتباه میکنند؛ ولی، این دو را باید از هم بازشناخت؛ زیرا، حق، عبارت از آزادی در انجام دادن یا خودداری از انجام کاری است؛ در حالی که قانون، آدمی را به عملی خاص مقید میسازد: به طوری که قانون و حق همان قدر از هم متفاوتند که تعهد و آزادی؛ دو چیزی که در یک امر واحد با هم سازگار نیستند.
▬ و چون وضع انسان (چنان که در فصل قبل مورد بررسی قرار گرفت) وضع جنگ همه بر ضد همه است؛ که در آن حالت هر کسی زیر حکومت عقل خود قرار دارد، و از انجام هر کاری که نتواند در حفظ حیات او در برابر دشمنانش به وی یاری رساند، خودداری میکند، بنا بر این، در چنین وضعی، همه افراد نسبت به همه چیزها، حتی، نسبت به جسم یکدیگر، دارای حقی هستند.
▬ و در نتیجه، تا وقتی که این حق طبیعی افراد نسبت به یکدیگر وجود داشته باشد، برای هیچکس (هر اندازه هم که نیرومند و عاقل باشد) امنیتی وجود نخواهد داشت، و مردم نمیتوانند، چنان که طبیعت به آنها اجازه زیستن داده است، حیات خود را در طول زمان حفظ کنند.
▬ و در نتیجه، این اصل یا قاعده عمومی عقل میگوید [قانون اول]: هر انسانی باید تا آنجا که امید رسیدن به صلح را داشته باشد، در راه تأمین آن بکوشد؛ و وقتی نتواند آنرا به دست آورد، مجاز است که همهی امکانات و چاره جنگ را دنبال کند و بدانها توسل جوید. فرع اول این قاعده، شامل قانون اول و اساسی طبیعت است، که آدمی را طلب صلح و تعقیب آن میخواند. فرع دوم، که خلاصهی آن حق طبیعی است، میگوید ما با همهی وسایل میتوانیم از خود دفاع کنیم.
مآخذ:...
هو العلیم