تامس هابز در «لویاتان»
▬ علت احساس، جسم خارجی یا شیئی است که عضو حساسهی مربوط را متأثر میکند؛ و این تأثیر یا بیواسطه مانند چشایی و بساوایی، یا با واسطه مانند بینایی، شنوایی و پویایی است.
▬ این تأثیر اشیاء خارجی بر جسم انسان، به وسیلهی اعصاب و سایر الیاف واغشیه داخل بدن، پیوسته به سوی مغز و قلب انتقال مییابد، و آنگاه، مقاومتی یا فشار متقابلی را سبب میشود، یا قلب را به کوشش وامیدارد تا خود را آزاد کند.
▬ این کوشش به لحاظ خارجی بودن، یک امر خارجی به نظر میرسد.
▬ و این تظاهر یا توهم، همان است که مردم آنرا حس میخوانند. ... همه این کیفیاتی که محسوس نامیده میشوند، در اشیایی وجود دارد که آنها را سبب میشوند، ولی، چون حرکات ماده، بی شمارند، آلات حس ما به صور گوناگون متأثر میشوند. این کیفیات برای ما که تحت تأثیر آنها واقع میشویم جز حرکات گوناگون چیزی نیستند، زیرا حرکت جز حرکت، چیزی به وجود نمیآورد.
▬ ...
▬ دو نوع حرکت در حیوانات وجود دارد که مخصوص آنهاست:
▬ نوع اول، حرکت حیاتی نامیده میشود؛ و از بدو تولد به وجود میآید و تا پایان زندگی ادامه مییابد، مانند گردش خون، ضربان قلب، تنفس، گوارش، تغذیه، دفع فضولات و غیره؛ یعنی، حرکاتی که از اندیشه و خیال بی نیازند.
▬ نوع دیگر، حرکت حیوانی است که حرکت ارادی نیز خوانده میشود، مانند راه رفتن، صحبت کردن، حرکت دادن اعضای بدن، که ابتدا اندیشهی آن در مغز پدید میآید، [و آنگاه، حرکت واقع میشود]. ... راه رفتن، صحبت کردن و حرکات ارادی دیگر بستگی به یک اندیشهی قبلی دارد که مربوط است به کجا، چه گونه، چه چیز؛ بدیهی است که تخیل، اولین سر منشأ داخلی همه حرکات ارادی است. ... این سرچشمههای کوچک حرکات که پیش از آنکه به صورت راه رفتن، صحبت کردن، زدن و اعمال مشهود دیگر جلوه گر شود، در درون آدمی وجود دارد، عموماً کوشش خوانده میشوند.
▬ این کوشش، وقتی در جهت موافق چیزی صورت گیرد علت آن است، اشتها یا رغبت نامیده میشود؛ رغبت، لفظی عام است و اشتها اغلب در بیان رغبت به غذا، یعنی، گرسنگی و تشنگی، به کار میرود.
▬ و چون کوشش در جهت مخالف چیزی باشد، عموماً نفرت خوانده میشود. ...
▬ برخی از رغبتها و نفرتها با انسان زاده میشوند، مانند اشتها به غذا و اشتها به دفع و اشتها به آسودگی ... و اشتهاهای دیگر که تعدادشان زیاد نیست. بقیه آنها، که اشتهاهای چیزهای خاصه است، تجربه و آزمودن اثرات آنها بر خود و دیگران ناشی میشود...
▬ ولی آنچه موضوع اشتها یا رغبت هر انسان باشد، از لحاظ او «خوب» و آنچه موضوع انزجار و نفرتش باشد، «بد» خواهد بود؛ و چیزی که مورد تحقیرش باشد، پست و ناچیز شمرده میشود. زیرا، کلماتی مانند خوب، بد، و قابل تحقیر هنگام کاربرد، متناسب با فکری است که گویندهی آنها در سر دارد...
▬ چون احساس، که در واقع، در درون ماست، (چنان که قبلاً گفتهایم) فقط حرکتی است که به وسیلهی عمل اشیاء خارجی پدید میآید ...، بنا بر این، هنگامی که عمل یک شیء از چشمها، گوشها و دیگر آلات حس به قلب منتقل شود، اثر واقعی آن چیزی جز حرکت یا کوشش نیست و این حرکت به صورت اشتها به شیء محرک یا نفرت از آن نمودار میشود.
مآخذ:...
هو العلیم