تامس هابز در «لویاتان»
▬ طبیعت... همچون چیزهای دیگر، مورد تقلید صناعت انسان قرار میگیرد، بنا بر این، آدمی میتواند یک میدان مصنوعی [یعنی دولت] را به وجود آورد. زیرا، زندگی، چون در آن بنگریم، چیزی جز حرکت اندامها نیست، و منشأ آن در اصلی درون [آدمی] است؛ چرا نتوانیم گفت که همهی دستگاههای خودکار (موتورهایی که خویشتن را به یاری فنرها و چرخها همچون یک ساعت به جنبش در میآورند) حیاتی مصنوعی دارند؟
▬ زیرا، قلب چیست، جز فنری و اعصاب جز سیمهایی و مفاصل جز چرخهایی که همچنان که صانع خواسته است سراسر بدن را به حرکت در میآورند؟
▬ این صناعت، از این فراتر میرود و از آن اثر خردمندانه و بسیار ارجمند یعنی، انسان تقلید میکند.
▬ زیرا، از برکت این صناعت است که آن لویاتان بزرگ به اجتماع سیاسی با دولت (در لاتین سیویتاس Civitas) آفریده میشود که چیزی جز یک انسان مصنوعی نیست؛ و هر چند قد و قامت و نیرویی بیش از انسان طبیعی دارد، غرض از آن، حفاظت و دفاع اوست...
▬ .... ضربالمثلی که اخیراً از آن استفادهی نادرست شده است، میگوید «حکمت، نه از خواندن کتب، بلکه از تأمل در نفوس به دست میآید». در نتیجه، آن کسانی که اغلب، دلیل دیگری از فرزانگی خود نمیتوانند به دست دهند، بسیار خوش دارند که با عیبجوییها و غیبتهای غیر دوستانه از یکدیگر، وانمود کنند که افکار خود را از تأمل در نفوس آدمیان به دست آوردهاند.
▬ ولی، ضربالمثل دیگری که از دیرباز میان آدمیان رواج داشته، چنین میآموزد که آدمیان میتوانند براستی، اگر زحمتش را بر خود هموار کنند، از احوال یکدیگر آگاه شوند و آن ضربالمثل این است که «خودت را بشناس» (Nosce te ipsum=know thyself). مقصود از این گفته، برخلاف آنچه اینک معمول است آن نیست که آدمی رفتار ددمنشانهی صاحب قدرتان را در برابر زیردستانشان تأیید کند تا مردم فرومایه را برانگیزد که در برابر زیردستانشان رفتاری گستاخانه پیش گیرند، بلکه منظور از این گفته، آموختن این نکته است که به سبب همانندی اندیشهها و عواطف آدمیزادگان با یکدیگر، هر کس به هنگام اندیشیدن و اظهار عقیده و امید یا بیم و جز آن، در هر زمینهای، در حال خویشتن بنگرد، به مدد آن، میتواند به اندیشهها و عواطف همهی آدمیزادگان دیگر در مورد مشابه پی برد ... و اگر چه ما با مطالعه کارهای آدمیان، گاه، نیات آنان را کشف میکنیم، ولی، اگر آن کارها را با کارهای خود مقایسه نکنیم، و همهی اوضاع و احوالی را که موجب اختلاف در موضوع میشود تشخیص ندهیم، بدان میماند که بخواهیم رمزی را بدون داشتن کلیدش بگشاییم چه بسا خواه بر اثر اعتماد بیش از حد یا بی اعتمادی بیش از حد، بر حسب آنکه خود انسانی خوب یا بد باشیم، فریفته شویم.
▬ ولی هرگز آدمیزادهای نمیتواند احوال دیگری را از روی اعمال خود، به کمال بشناسد. این روش، فقط در مورد آشنایانش، که بسیار اندکند، به کار میآید. کسی که باید بر ملتی فرمان براند، باید به مطالعه در خویشتن، نه این یا آن فرد خاص، بلکه انسانیت را مطالعه کند، که هر چند کاری سختتر از فراگرفتن هر زبان یا علمی است، ولی، اگر مطالعهی خویش را با نظم و تیزهوشی انجام دهد، جز این، زحمتی برایش باقی نخواهد ماند که ببیند آیا آنچه از احوال بشریت یافته در نهاد خود او نیز به همان گونه است یا نه. زیرا، اینگونه آئین به برهان دیگری نیاز ندارد.
مآخذ:...
هو العلیم