فیلوجامعه‌شناسی

نقطه عزیمت توسعه

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از سید یاسین اسدی؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ مقدمه
▬ اقتصاد و توسعه اجتماعی در کشورهای جهان سوم تا قبل از جنگ جهانی اول، به طور واضح جزو اهداف سیاستی حکمرانان استعمارگر نبود. به مثابه اهداف سیاستی، ناسازگاری‌های عمیقی بین منافع استعمارگران و توسعه اقتصادی و اجتماعی مستعمرات وجود داشت، به طوری که پیگیری این اهداف در مستعمرات به طور مشخص منافع استعمارگران را به خطر می‌انداخت.
▬ تحمیل ناسازگاری‌های اساسی به بخش‌های مختلف اقتصاد و نیز الگوی تجاری استعماری، اقتصاد را در خدمت منافع استعمارگران قرار می‌داد.
▬ ادامه این وضعیت و نیز شرایط نابسامان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی موجب بروز جنبش‌های ملی‌گرایانه و ناسیونالیستی در کشورهای تحت استعمار شد.
▬ در سال ۱۹۱۷، رویداد تعیین‌کننده‌ای در قرن بیستم روی داد. انقلاب بلشویکی نقشه جهان سرمایه‌داری استعماری را دگرگون کرد و موانع اساسی در مقابل، توسعه طلبی غارت‌گرانه آن قرار داد و امیدی را در خون جنبش‌های ملی‌گرایانه در بسیاری از ملت‌های زیر یوغ سرمایه‌داری استعماری جاری ساخت.
▬ وقوع این انقلاب، علاوه بر این‌که صفوف جدیدی در مقابل، نیروهای استعمارگر تحت عنوان جنبش‌های چپ و سوسیالیستی ایجاد کرد، حمایت‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی و دیپلماتیک لازم را نیز برای مبارزات رهایی بخش ملی فراهم آورد. وقوع رکود بزرگ در دهه ۱۹۳۰ که سرمایه‌داری را تا آستانه فروپاشی کشانید و نیز درگیری و جنگ امپریالیستی میان کشورهای سرمایه‌داری جدید ( ژاپن، آلمان، ایتالیا) در مقابل، سلطه سرمایه‌داری سنتی انگلیسی امریکایی، کانون جهان سرمایه‌داری را به شدت تضعیف نمود. این در حالی بود که نیروی معارض سرمایه‌داری استعماری؛ یعنی، شوروی روز به روز قدرتمندتر می‌شد و به صورت یک غول صنعتی جدید ظهور می‌یافت.
▬ آرایش قدرتمند نیروهای ملی‌گرایانه و سوسیالیستی در کشورهای تحت استعمار در معارضه با ساختار استعماری و شرایط نابسامان سرمایه‌داران استعمارگر و ظهور قدرت اتحاد جماهیر شوروی، قدرت‌های سرمایه‌داری را مجبور به کنار گذاشتن رسمی نظام سرمایه‌داری استعماری نمود. با برچیده شدن سیستم‌های استعماری در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ دولت‌های ملی جایگزین دولت‌های استعماری شدند.
▬ این در شرایطی بود که جهان درگیر مبارزه مرگ و زندگی بین نظام سرمایه‌داری غرب و نظام سوسیالیستی شرق بود. این موضوع موجب توجه دوباره نظام سرمایه‌داری غرب و نظام سوسیالیستی شرق به این کشورهای تازه استقلال‌یافته شد و رقابتی شدید را بین این قدرت‌ها بر سر نزدیکی به کشورهای تازه استقلال‌یافته در پی آورد، گویی آینده نظام سرمایه‌داری و سوسیالیستی در این کشورها رقم می‌خورد.
▬ توسعه این کشورها در مسیری همگام با نظام سوسیالیستی یا سرمایه‌داری اهمیت فراوانی پیدا کرد. در حالی که اتحاد جماهیر شوروی مشغول تقویت و گسترش نیروهای ضدامپریالیستی در این مناطق بود، دولت‌های غربی به سرنگونی حکومت‌های مخالف و روی کار آوردن دولت‌های طرفدار نظام سرمایه‌داری اقدام می‌کردند.
▬ نمونه این عملکرد را می‌توان در سرنگونی دکتر محمد مصدق در ایران، لومومبا در کنگو، نکرومه در غنا و آلنده در شیلی و نیز اشغال پاناما و نیکاراگوئه دید. سیاست اقتصادی غرب با کمک سازمان‌های اقتصادی تازه تاسیس، معطوف به ایجاد اطمینان از شرایط بازتولید سرمایه‌داری در جهان سوم بود. اتحاد جماهیر شوروی نه تنها انگیزه سیاسی و نظامی استعمارزدایی را فراهم آورده بود، بلکه به‌واسطه تحولات درونی خود، هسته ایده اقتصاد برنامه‌ریزی شده و نیز توسعه برنامه‌ریزی شده را فراهم کرد.
▬ پایان جنگ جهانی دوم را می‌توان نقطه آغاز درگیری کشورهای کمتر توسعه یافته در انتخاب و ارزیابی رویکردهای توسعه غربی و شرقی و برگزیدن رویکرد مناسب با توجه به شرایط خود دانست. این دوره هم‌چنین، سرآغازی برای ارتباط جدی و عمیق بین محققین و متخصصین امر توسعه و سیاست‌گذاران در راستای مطالعه و فهم بهتر فرآیند توسعه برای پایه‌ریزی استراتژی‌های مناسب توسعه شد. در یک کلام می‌توان گفت که مفاهیم دکترین توسعه در کشورهای تازه استقلال یافته برای تدوین سیاست‌های اقتصادی استفاده شد.
▬ بر اساس تاریخ‌نگاری وقایع توسعه، به ظاهر تا اوایل دهه ۶۰ توسعه فرآیندی اقتصادی و تکنولوژیک به شمار می‌آمد که صرفاً در افزایش سرانه تولید ناخالص ملی و ایجاد فرصت‌های شغلی و تأمین سایر امکانات ضروری برای توزیع وسیع‌تر منافع اقتصادی و اجتماعی تبلور یافته بود و این همان تلقی رشد از توسعه بود، اما، به تدریج بر اثر تحولات اقتصادی-اجتماعی، برداشت‌ها از مفهوم رشد اقتصادی فراتر رفت و در تعریف توسعه اشاراتی به ساختارهای اجتماعی و تغییرات آن‌ها شد، به گونه‌ای که در دهه ۷۰ دو مکتب فکری رقیب تا اندازه‌ای جایگزین این برداشت شدند. اولین مکتب که بر نظریه‌ها و الگوهای ساختاری تأکید می‌کرد، نظریه‌های جدید اقتصادی و تحلیل‌های آماری را برای تبیین فرآیند داخلی تغییرات ساختاری مورد استفاده قرار می‌داد.
▬ دومین مکتب، نظریه وابستگی بین‌المللی بود که در جهت‌گیری خود، بیشتر سیاسی و تندرو بود. در این مکتب، توسعه‌نیافتگی بر حسب روابط قدرت داخلی و بین‌المللی و انعطاف ناپذیری‌های نهادی و ساختاری بررسی می‌شد و بالاخره در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ معدودی از اقتصاددانان نوکلاسیک و نهادی، شروع به توسعه روشی کردند که به نظریه رشد نوین یا اصطلاحاً رشد درون‌زا معروف شد. در این روش تلاش می‌شود که نظریه رشد سنتی به طریقی اصلاح شود که بتواند دلایل توسعه سریع برخی کشورها و رکود برخی دیگر از آن‌ها را توضیح دهد.

░▒▓ مفهوم توسعه
▬ توسعه را باید جریانی چندبعدی دانست که مستلزم تغییرات اساسی در ساختار اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و از بین بردن فقر است. توسعه در اصل به این معنا است که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواسته‌های افراد و گروه‌های اجتماعی داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی وضعیت یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی بهتر است، سوق یابد. (مایکل تودارو)
▬ جوزف شومپیتر تحولات منتهی به توسعه را این‌گونه تبیین می‌کند: در توسعه اقتصادی، ترکیبات جدیدی هم‌چون یک کالای جدید، روش تولید جدید، دستیابی به بازارهای جدید، دستیابی به یک ماده جدید و ایجاد سازمان‌های جدید عملی می‌شوند. این ترکیبات جدید هنگامی صورت می‌گیرند که در جامعه، نوآوری و ابداعات جریان داشته باشد.
▬ از نظر شومپیتر، تکنولوژی، نوآوری و ابداعات موتور توسعه هستند. پیش نیاز توسعه، وجود گروهی به نام «Entrepreneur» به معنای کارآفرین خلاق، نوآور، صاحب ابتکار، فکر و ایده جدید است. از این رو، لازم است جو و فضای اجتماعی، چنان ارزش‌ها و باورهایی را در خود جا داده باشد که این طبقه خلاق و کارآفرین بتواند زاده شود و تکامل یابد. تولد و تکامل این طبقه، تولد و تکامل توسعه اقتصادی را منجر می‌شود. در این شرایط، فرآیند توسعه آغاز می‌شود؛ فرآیندی که تلاشی است آگاهانه برای کاهش نابرابری‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و تغییر وضعیت کلی جامعه به سمت بهبود و پیشرفت. به طور کلی، می‌توان دکترین توسعه را به چهار جزء اساسی افراز کرد:

                     • اهداف توسعه که رواج هر کدام مختصات زمانی خاصی دارد.
                     • مفاهیم نظری و رویکردهای مرتبط با تئوری‌های توسعه، مدل‌ها، تکنیک‌ها و کاربردهای متناسب با تئوری‌های توسعه اقتصادی.
                     • سیستم آماری زیربنایی که از آن برای رصد روند توسعه و نتایج آن استفاده می‌شود.
                     • ثمره، نتایج و درجه موفقیت رویکردهای متفاوت در فرآیند توسعه اقتصادی.

▬ ارتباط اجزای چهارگانه اصول توسعه اقتصادی بسیار تنگاتنگ بوده و تغییر در هر یک از آن‌ها باعث تغییر در سایر اجزا می‌شود، به طوری که ارتباط رفت و برگشتی بین این اجزا در دهه‌های مختلف تجربه توسعه اقتصادی قابل مشاهده است.
▬ کلیدی‌ترین بخش این اجزای به هم پیوسته، اهداف و تعریف توسعه است که خود از مفاهیم پایه و نظری نشأت می‌گیرد و شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دوران‌های مختلف آن را تحت تأثیر قرار داده است.
▬ متناسب با برداشت از تعاریف و اهداف توسعه، تئوری‌ها و فروض توسعه شکل می‌گیرند و استراتژی‌ها، تکنیک‌ها و سیاست‌های توسعه این اهداف را دنبال می‌کند. سیستم آماری نیز کل فرآیند توسعه را رصد می‌کند و ارزشیابی از آن به دست می‌دهد. به طوری که مشاهده می‌شود، بهبود هر کدام از این اجزا باعث بهبود تمامی اجزای فرآیند شده و یک سیستم پویای توسعه اقتصادی را ایجاد می‌کند.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.