فیلوجامعه‌شناسی

کارل مارکس: دموکراسی حقیقی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از جرج مک‌کارتی؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ آن گونه که کارل مارکس معتقد است، دموکراسی وقتی دموکراسی حقیقی است که دولت سیاسی (نهاد قانونی صوری)، به عنوان امری ازخودبیگانه، مستقل، ثابت و مخالف خاص بودن بازار از بین رفته باشد.
▬ دموکراسی، حقیقتِ همه‌ی دیگر اشکال سازمان سیاسی است که تحقق و تشخّص خودآگاهی تاریخی و عینی عمل انسانی و فعالیت سیاسی، در کالبد دولت است.
▬ این بینش در دیگر اشکال، به عنوان سازه‌های سیاسی که به صورت بیگانه و خارجی و انتزاعی و قدرت قاهری فرای اراده انسان‌ها ظاهر می‌شوند، فراموش شده است.
▬ حتی شکل جمهوری در ایالات متحده، به عنوان «دولت انتزاعی» قلمداد می‌شود، زیرا محتوا و ذات واقعی آن، یعنی جامعه مدنی، بیرون از آن قرار دارد. در آن، سیاست از «کار» آگاهانه جدا شده است.
▬ دولت بورژوازی، آن گونه که هگل استدلال می‌کند، تعبیری از عقل جهان‌شمول یا ایده‌آل سیاسی متحد کننده‌ی اتحادیه‌ها و املاک در جامعه، تحت بیرق خیر عمومی و رفاه همگانی نیست. دولت، چیزی جز فرایندی سیاسی و نظامی، برای اطمینان از ثبات اجتماعی و نظم اقتصادی بازار و صنعت نیست.
▬ به زعم مارکس، جامعه‌ی مدنی، حقیقت دولت است، زیرا اولی دومی را تعیین می‌کند.
▬ از این منظر، که مبانی و الزام‌های دولت مدرن در «کار» آگاهانه و پراکسیس است. مارکس چنین نتیجه می‌گیرد: «واضح است که حقوق سیاسی، وقتی به وجود می‌آید که حوزه خصوصی از حوزه سیاسی جدا شود. ... جدایی دولت از حوزه خصوصی فقط در عصر مدرن اتفاق می‌افتد. زندگی خصوصی به عنوان یک حوزه جداگانه، فقط متعلق به عصر مدرن است».
▬ به این معنا، یک جمهوری دموکراتیک، نسبت به یک دموکراسی حقیقی که توسط مارکس به تخیل آمده است، اشتراک بیشتری با پادشاهی اقتدارگرای پروس دارد که در آن تمایز محسوسی میان حوزه خصوصی و حوزه مدنی نیست.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.