چارلز رایت میلز در ”نخبگان قدرت“
▬ به رغم (و شاید به خاطر) انزوای ذهن از مسائل و امور عمومی، فساد اخلاقی نهفته در موفقیت، و سلطهی کامل بیتعهدی سازمانیافته، اعضای حلقههای بالابالاییها از قدرت کل عرصههای سازمانی که بر آنها حاکماند، سود میبرند. زیرا، قدرت این نهادها (بالفعل یا بالقوه) منسوب به این افراد است که تصمیمگیرندگان ظاهری تلقی میشوند. موضع و فعالیتها و، حتی، شخص آنها با این انتسابات تهی شده؛ و در اطراف تمامی مواضع بالای قدرت، سایه روشنی از منزلت اجتماعی (پرستیژ) وجود دارد که مدیران سیاسی، صاحبان ثروتمند شرکتها، دریاسالاران و ژنرالها در آن غرق شدهاند. هر چند تک تک اعضای نخبگان جامعه افرادی متواضعاند، اما، مظهر وجه قدرت جامعه هستند. به علاوه، افراد خیلی کمی میتوانند در این مواضع قدرت برای مدت طولانی در مقابل، وسوسه تصاویری که از خود دارند و دستکم تا حدودی بر پایه معیار (محک) مجموعه تحت هدایت شکل گرفتهاند، مقاومت کنند. نخبگان با عمل به موقع به عنوان نماینده ملت، شرکت و ارتش خود، خودشان گفتههایشان و باورهایشان را بیانگر عظمت و شکوه نهادهای بزرگی میدانند که در طول تاریخ به دست آمده و آنها خود را مظهر آن میشمرند. هنگامی که به نام کشورشان یا در دفاع از منافع آن صحبت میکنند، شکوه گذشته کشورشان نیز در گوشهایشان طنین انداز میشود.
▬ پایگاه اجتماعی، دیگر اساساً ریشه در اجتماعات محلی ندارد و تابع سلسله مراتبهای بزرگ در مقیاس ملی است. پایگاه اجتماعی، تابع پول کلان است، با اینکه تبهکاری نیز در آن بیتأثیر نیست. پایگاه اجتماعی تابع قدرت است، با اینکه ممکن است بدون پیش زمینه باشد. در رده پایین جامعه تودهای، موانع سنتی اخلاقی سابق پایگاه اجتماعی فرو میریزند و امریکائیان در جست و جوی معیارهای برتری در بین حلقههای بالاتر از خود هستند تا بر حسب آنها برای خود الگویی بسازند و عزت نفس خود را ارزیابی کنند. با این وجود، امروزه، به نظر میرسد که قبول چنین افراد شاخص و الگویی برای امریکاییان در گذشته آسانتر از امروزه، بوده است. گفتن اینکه آیا چنین چیزی محصول یک تحول تاریخی است یا صرفاً آرامش سیاسی و اقتضاء شرایط، بسیار مشکل است. در هر رتبه و درجه، این یک واقعیت است که در پستهای سیاسی معتبر، تفاوت کمی میان نظرات راجع به واشنگتن، جفرسون و لینکلن وجود داشت، حال آنکه در مورد چهرههای جدید اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. به نظر میرسد که افراد شاخص و الگویی را بعد از مرگشان بهتر میتوان شناخت؛ اما، رهبران سیاسی معاصر فقط سیاستمدار هستند؛ این رهبران ممکن است کوچک یا بزرگ (به لحاظ هیکل) باشند، اما، انسانهای بزرگ و باعظمت نیستند و به نحو روزافزون و فزایندهای در نسبتشان با فساد اخلاقی بالابالاییها در نظر گرفته میشوند.
▬ امروزه، باز هم پایگاه اجتماعی تابع قدرت است و انواع قدیمی چهرههای شاخص جای خود را به «افراد موفق» دادهاند؛ همان مجریان متخصص که به نخبگان سیاسی بدل شدهاند و امروزه، مردان شاخص و الگویی «رسمی» هستند. فقط باید دید که آیا آنها در تصورات و آرمانهای تودهها به افراد نمونه و الگویی تبدیل خواهند شد یا خیر، یا آیا بیش از لیبرالهای آوارهی دهه ۱۹۳۰ دوام خواهند آورد؟ چهرههای ایشان ضد و نقیض است و ارتباط عمیقی با فساد اخلاقی نهفته در مفهوم موفقیت و به طور کلی فساد اخلاقی بالابالاییها دارد. امریکاییان تحصیل کرده به نحوی روزافزون احساس میکنند که چیزی ساختگی در مورد آنها وجود دارد. شیوه و شرایطی که در آن به «بزرگ» تبدیل میشوند، بلافاصله آنها را به شک و تحریف رهنمون میسازد؛ سایههای نویسندگان پشتپرده و افراد ظاهرساز را بیش از حد بزرگ جلوه میدهد و رک و پوستکندگی دروغ و تزویر کاملاً آشکار است.
▬ البته، باید توجه داشته باشیم که احتمال آنکه حلقههای بالابالاییها بتوانند یا نتوانند خود را به عنوان الگو بر جمعیت قابل ملاحظهای تحمیل کنند، و اینکه بخشهای مرتبط با آنها در اکثریت مردم بتوانند یا نتوانند وجهههای ایشان را قبول کنند، پنجاه پنجاه است. یک نخبه ممکن است ادعا و خواستههایش را بر عوام تحمیل کند، اما، ممکن است این عوام نتوانند از آنها بهره ببرند. در مقابل، ممکن است این تحمیل چندان تفاوتی به حال نخبگان نکند یا، حتی، ارزشهای آنها را بی اعتبار نماید، تصویر مضحکی از آنها ارائه کند یا ادعای آنها مبنی بر نمونه و الگو بودن را آماج تمسخر سازد.
▬ والتر بگهات در بحث خود راجع به مدلهای شخصیت ملی، وارد چنین احتمالاتی نمیشود؛ اما، واضح است که ما به خاطر هم دورههای خود باید به آنها توجه کنیم، چون دقیقاً چنین واکنشی به شیوه گاهاً عنانگسیخته و همیشه سنگین و گران منجر شده است؛ شیوهای که «روابط عمومی» نام دارد. کسانی که هم قدرت دارند، و هم پایگاه اجتماعی، شاید هنگامی که عملاً مجبور به ابراز احساسات نیستند، کاملاً راحت و آسوده باشند. این چیزی است که خانوادههای اشرافی و فاخر قدیمی در جست و جو آن نخواهند بود؛ اما، برجستگان حرفهای در جست و جوی این اعمال تخصص دارند. نخبگان سیاسی، اقتصادی و نظامی (همانطوری که مشاهده کردهایم)، به نحو فزاینده و روزافزونی با برجستگان رقابت میکنند و در صدد عاریه گرفتن پایگاه آنان هستند. شاید کسانی که بویی از پایگاه اجتماعی نبردهاند و قدرت بیسابقهای دارند (بدون آنکه آن را به اعتبار اسلافشان کسب کرده باشند)، همیشه، هر چند به سختی، در میان کسانی آن را جست و جو خواهند کرد که شهرت بدون قدرت دارند.
▬ از نظر تودهها، آشفتگی افراد مشهور ناشی از پایگاه اجتماعی است، به همان سان که بیرونقی اقتصادی از رونق بازار جنگ برخواسته است؛ از دیدگاه روشنفکران لیبرال که به حوزهی سیاسی میپردازد، آشفتگی سیاسی ناشی از مقامات محلی و سطوح متوسط قدرت است؛ این دیدگاه باعث حفظ این توهم میشود که جامعه امریکا هنوز جامعهای با تعادل خودکار است. اگر رسانههای گروهی حرفهایهای مشهور را در کانون توجه خود قرار دهند، روشنفکران لیبرال، و در میان آنها خصوصاً دانشمندان علوم اجتماعی، به سطوح متوسط پر سر و صدا توجه میکنند. حرفهایهای مشهور و سیاستمداران متوسط الحال، در معرض دیدترین چهرههای نظام محسوب میشوند؛ در حقیقت، آنها با هم در کنار هم در صدد انحصاری کردن عرصههای عمومی و مرتبط با هم هستند که در جلوی نگاههای اعضای جامعه تودهای است، و به این ترتیب، نگاهها را از نخبگان منحرف میکنند.
▬ امروز حلقههای بالابالاییها در امریکا از یک سو جاذبهی خندهآور، شهوانی و خیرهکنندهی حرفهایگری، و از سوی دیگر، هالهی با نفوذی از قدرت، اقتدار و زر و زور را در خود دارند. این دو قله با هم بیارتباط نیستند. نخبگان قدرت به اندازه افراد مشهور به چشم نمیآیند و اغلب خود چنین میخواهند؛ «قدرت» حرفهای، قدرتی است که جنبه سرگرمی دارد. امریکا به مثابه یک جماعت ملی مجموعهای از بتهای عجیب و غریب دارد. به طور کلی، حرفهایها یا جانوران ریز خوش خط و خال یا دلقکهای بازیگوش هستند؛ باز به طور کلی، صاحبان قدرت، ظاهراً، به ندرت الگویی از افراد نمونه هستند.
▬ چنین آشفتگی روحی که در بین نخبگان قدرت امریکا رایج است، کاملاً قابل درک است. وجود این آشفتگی در بین کسانی بارزتر است که به گمان خود چهرهی نمونه و الگویی امریکا نزد عموم هستند. در آنجا، شخصیت دوچهره و ریاکار شهرت امریکایی، هم توسط امریکائیانی که به نیت تفریح یا کار سفر میکنند، و هم از طریق تصویری که بسیاری از اروپاییان فرهیخته و روشن از «امریکائیان» دارند، به نمایش گذاشته میشود. امروزه، در امریکا شرافت در بین مردم رفتهرفته بیاهمیت، بیارزش و پیش پا افتاده شده است، یا به کلی نشانگر شوم بودن نظام شدیداً درهمتنیده منزلت اجتماعی است.
▬ جماعت نخبگان امریکایی از افراد نمونهای که رفتار و شخصیت آنها الگو و آرمان امریکاییان باشد، تشکیل نشده است. هیچ مجموعهای از افراد نیست که اجتماع تودهای بتواند به درستی و با طیب خاطر خود را با آنها یکسان بدانند. در این مفهوم بنیادی، امریکا فاقد رهبر است. با این وجود، ماهیت عدم اعتماد تودهها به لحاظ اخلاقی بدبینانه و به لحاظ سیاسی نامشخص است که بدون تأثیر سیاسی واقعی بلافاصله از بین میرود. اینکه بعد از حوادث و دولتمردان سی سال گذشته (کتاب در سال ۱۹۵۶ منتشر گردیده است)، اوضاع اینچنین است، بیشتر بیانگر این است که امروزه، در امریکا یافتن ابزار سیاسی سالم و استفاده از آن برای اهداف اخلاقی سالم بی نهایت مشکل است.
▬ امریکا (کشوری محافظهکار، بدون هیچگونه ایدئولوژی محافظهکارانه) امروزه، به نام واقعگرایی، مسؤولین و تصمیمگیرندگانش که اغلب تعاریف عجیب و غریب خود را بر واقعیت جهانی تحمیل میکنند، در انظار جهانیان، قدرتی بیپرده و خودکامه را به نمایش میگذارد. افکار درجه دوم، تحت سیطره سخنان کلیشهای خشک و بیروح است. در زبانبازی لیبرال (liberal rhetoric)، ابهام، و در فضای محافظهکاری، نامعقولی، به اصلی بدل شده است. روابط عمومی و اسرار رسمی، مبارزات پست و کماهمیت و واقعیت مخوف و وحشتناکی که زمختی را تمام کرده است، در اقتصاد شرکتهای خصوصی، سلطه نظامی و خلاء سیاسی امریکای مدرن رفته رفته جایگزین بحث منطقی اندیشههای سیاسی میدهد.
▬ اعضای حلقههای بالابالاییها افراد نمونهای نیستند؛ پایگاه بالای آنها به دلیل فضیلت اخلاقی نیست؛ موفقیت افسانهای و محیرالعقول آنها ربطی به توانایی و شایستگی ایشان ندارد. آنهایی که بر نشیمنگاه قدرت مینشینند، حتماً برگزیده و برساختهی ابزار قدرت، منابع ثروت، فنون شهرت هستند که در جامعهی ایشان رایج است. آنها برگزیده و برساختهی کسانی نیستند که از طریق سرویسهای مدنی مرتبط با دنیای دانش و تعهد انتخاب شده باشند. آنها کسانی نیستند که شخصیتشان توسط احزابی که در مقابل، ملت مسؤول باشند (احزابی که آشکارا روی مسائلی کار کنند که امروزه، این ملت نادانسته با آنها مواجهند) شکل گرفته باشد. آنها کسانی نیستند که تحت کنترل متعهدانهی مجموعهای از انجمنهای داوطلبانه باشند که اجتماعات معترض را با سران قدرت مرتبط میکنند. اینها فرماندهان بانفوذ بینظیر در تاریخ بشری هستند که در نظام امریکا که در آن بیتعهدی سازمان یافته و نهادینه شده است، به موفق دستیافتهاند.
مآخذ:...
هو العلیم