فیلوجامعه‌شناسی

مرور فلسفه تحلیلی: رویارویی کواین و رودولف کارناپ

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از دکتر محمود خاتمی؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ برای بررسی نظر کواین درباره تحلیلیت، ابتدا باید دید که صدق منطقی نزد فلاسفه ویتگنشتاینی چه معنایی دارد. در بین ویتگنشتاینی‌ها، آن‌که بیش از همه در این باب بحث نموده و کواین بیش از همه به او نظر دارد رودولف کارناپ  است.
▬ ریشه بحث صدق منطقی به لایبنیتس، هیوم و کانت بر می‌گردد. در فلسفه تحلیلی، این بحث صورت جدیدی پیدا کرد. در این صورت جدید، قضایای تحلیلی را دیگر از شکل پیشینی آن خارج می‌کنند. کارناپ قائل است که کانت، مغالطه‌ای انجام داده است بدین مضمون که دو چیز را با دو حیث متفاوت در هم ضرب کرده است. پیش از کانت، دو تقسیم‌بندی بوده است، یکی تقسیم به پیشینی و پسینی، و دیگری، تقسیم به تحلیلی و تألیفی. کانت این دو تقسیم‌بندی را در هم ضرب نمود و چهار صورت از آن به دست آورد که یک صورت را، تحلیلی پسینی، ناممکن الوجود دانست، و از بین سه صورت دیگر قائل بود که تنها قضایای تألیفی پیشینی امکان علم را برای ما فراهم می‌آورند. کارناپ، قائل است که این دو تقسیم‌بندی دو چیز با دو حیث متفاوتند، و کانت حق ضرب این دو را ندارد. تمایز تحلیلی-تألیفی تمایزی منطقی است، اما، تمایز پسینی--پیشینی تمایزی معرفت‌شناختی است، لذا جمع این دو وجهی ندارد. از این رو، فلاسفه تحلیلی به هیوم باز می‌گردند که در نزد او قضایا دو صورت بیشتر ندارند، یا تألیفی هستند و یا تحلیلی.
▬ صدق قضایای تألیفی به وسیله مطابقت با واقع، احراز می‌شود (در این مرحله، فیلسوفان تحلیلی از بحث صدق نظریه مطابقت را در نظر دارند، و نظریه انسجام در پی اشکالات کواین به وسیله کارناپ متأخر ارائه شد). بحث کواین، در مورد صدق قضایای تحلیلی است. حلقه وینی‌ها و کارناپ قائلند که صدق قضایای تحلیلی را به نحو منطقی احراز می‌کنند. در نظر ایشان ما سه دسته واژه داریم:

• واژه‌های منطقی (logical) ← ادات منطقی: و، یا،..
• واژه‌های مشاهده‌ای (observable) ← واژه‌هایی که به اشیاء مشهود دلالت دارند: روشن، آبی و..
• واژه‌های نظری (theoretical) ← واژه‌هایی که مابإزاء آن‌ها قابل مشاهده نیست، اما، از سنخ ادات منطقی نیز نیستند و ما آن‌ها را به کار می‌بریم: اتم، مولکول و..

▬ در نظر ایشان در هر قضیه‌ای حتماً ادات منطقی وجود دارد، ولی، قضایا ممکن است دارای کلمات مشاهده‌ای باشند (آسمان آبی است) یا دارای کلمات نظری باشند (هسته اتم حاوی الکترون و پروتون است). با این حساب، قضایا به دو دسته تقسیم می‌شوند. مشاهده‌ای/نظری. در علم از این دو گونه قضیه استفاده می‌کنیم.
▬ برای کارناپ، چیزی خارج از زبان علم به ما معرفت نمی‌دهد، لذا وقتی که ما به زبان علم صحبت می‌کنیم معرفت داریم. قضایای مشاهده‌ای از گونه قضایای تألیفی هستند. لذا برای بررسی قضایای تحلیلی و صدق تحلیلی باید به سراغ قضیه‌های نظری رفت.
▬ کارناپ، متأثر از بحث تارسکی، به تفکیک زبان و فرازبان (metalanguage) معتقد است. تارسکی تفکیکی بین زبان طبیعی و فرازبان انجام داده است. زبان طبیعی زبانی است که من و شما با آن صحبت می‌کنیم و کلمات در آن به کار می‌روند و معانی کلمات را در حدود خودشان می‌فهمیم و.. معرفت ما منطقاً درگیر فرازبان است، اما، هیچ وقت آن را در زندگی روزمره خود نمی‌آوریم. خیلی چیزها مربوط به زبان طبیعی نیست که ما به آن نسبت می‌دهیم، از جمله این‌ها صدق و کذب است. اما، از آن‌جا که ساختارهای منطقی صوری با زبان طبیعی همراهند مشکلی در زبان محاوره ما پیش نمی‌آید. اما، در مقام تحلیل و در بحث‌های منطقی باید به این امر توجه داشت که صدق و کذب شأن زبان طبیعی نیست، بلکه جایگاه آن در فرازبان است. او پارادوکس دروغ‌گو را نیز به همین شیوه حل می‌کند، یعنی این پارادوکس که من بگویم تمام حرف‌هایی که اکنون، می‌زنم دروغ است، اگر خود این ادعا را درست فرض کنیم، باید همین ادعا را هم دروغ بدانیم، و اگر آن را دروغ فرض کنیم باید آن را درست بدانیم. تارسکی متذکر می‌شود که این حرف و ادعا دیگر در زبان طبیعی نیست. بلکه در فرازبان است. در این‌جا، زبان طبیعی ابژه قرار می‌گیرد و در مورد آن حکم می‌شود. هر کجا در مورد صدق صحبت کنیم، ولو به زبان طبیعی، دارای ساختار صوری است و در فرازبان است. با پیشنهاد تارسکی، بحث صدق اساساً از حوزه زبان طبیعی خارج است.
▬ از ویژگی‌های زبان طبیعی، آن است که اختیار آن دست ما نیست. برای اشاره به این شیء خاص، ما در زبان طبیعی کلمه‌ای خاص به کار می‌بریم که برای همه معنا دارد، مثلاً، در زبان خود در جمله «آسمان آبی است» نمی‌توانیم کلمه «درخت» را به دلخواه به جای «آسمان» بیاوریم، و منظورمان همان آسمان باشد. اما، اختیار زبان صوری و فرازبان (metalanguage) در دست ماست و ما واژه‌ها را تعریف می‌کنیم، چنان که نسبت‌های منطقی، مانند تساوی، بزرگ‌تر و کوچک‌تر و.. را تعریف می‌کنیم، در فرازبان همه قراردادی است. در این‌جا، این امکان در اختیار ما قرار می‌گیرد که صدق و کذب و ادات، معنی علائم و.. را تعریف کنیم. این، همان کاری است که کارناپ راجع به زبان فیزیکال انجام می‌دهد، و زبانی به اسم زبان فیزیکال می‌سازد. می‌توان زبان صوری او را قبول نکرد، چنان که خود او پس از مدتی به واسطه اشکالاتی که به زبان او شد آن را کنار گذاشت، و زبان دیگری اختیار کرد. زبان صوری باید حتی‌المقدور با رفتارهایی که در زبان طبیعی می‌بینیم سازگاری داشته باشد، اما، این‌که آن را چگونه بسازیم به دست ماست، لذا زبان صوری می‌تواند متعدد باشد.

░▒▓
▬ کواین در اشکال به قضایای تحلیلی مطرح می‌شود که مراد از قضایای تحلیلی چیست؟ لذا کارناپ بخش زیادی از کار خود را صرف این می‌کند که بگوید منظور از گزاره تحلیلی چیست. مسأله دیگر این است که آیا تقسیم‌بندی قضایا به تحلیلی و تألیفی مربوط به زبان طبیعی است یا مربوط به زبان صوری؟ کارناپ برای رد اشکالات کواین می‌گوید که ما این تقسیم‌بندی را در دو سطح انجام می‌دهیم، یکی در سطح زبان طبیعی و دیگری در سطح فرازبان و زبان صوری. وقتی آن تقسیم‌بندی را در سطح زبان طبیعی به کار می‌بریم ابهام پیش می‌آید، و می‌توان آن را انکار کرد، مانند مورد «انسان حیوان ناطق است»، در این‌جا، چون زبان طبیعی را به کار می‌بریم، برای شنونده این اشکال پیش می‌آید که به چه دلیل، انسان حیوان ناطق است و آن را انکار می‌کند و از آن تناقضی احساس نمی‌شود، در حالی که بنا به تعریف، قضیه تحلیلی، قضیه‌ای است که اگر محمول آن را از موضوع سلب کنیم، تناقض پیش می‌آید.
▬ ملاک کسانی که می‌خواهند در مورد تمایز تحلیلی-تألیفی صحبت کنند، نباید زبان طبیعی باشد، چرا که این تقسیم‌بندی منطقی است و هر کجا که ما تقسیم‌بندی منطقی داشته باشیم مربوط به فرازبان است. زبان طبیعی بما هو زبان طبیعی، راجع به اشیاء تجربی است (object-language). ولی، زبان صوری، راجع به خود اشیاء خارجی نیست. بلکه راجع به روابطی است که در زبان طبیعی وجود دارد. به نظر کارناپ، اشکال منکران، این تمایز به سطح زبان طبیعی وارد است و نه به سطح زبان صوری. این، اولین راه فرار کارناپ است، گر چه کواین آن را هم مورد اشکال قرار می‌دهد.
▬ در نظر کارناپ، اصولاً قضایای تحلیلی دو نوع هستند. نوع اول، قضایایی هستند که اساساً در آن‌ها به هیچ چیز جز ادات منطقی احتیاج نداریم، در این‌جا، فقط باید ادات منطقی را تعریف کنیم؛ مانند این‌که از A=B و B=C نتیجه بگیریم که A=C، که صورت منطقی آن بدین صورت می‌شود که (A=B). (B=C)→ (A=C)، که از ترجمه آن‌ها به کلمات طبیعی هم مشکلی پیش نمی‌آید. در نوع صدق قضایای تحلیلی، نوع اول احتیاجی به بحث وجود ندارد، صدق این‌ها تحلیلی است و این‌ها منطقاً صادقند. نوع دوم قضایایی هستند که در آن‌ها صرف به کار بردن ادات منطقی کارگشا نیست. بلکه مؤونه اضافه‌ای لازم است، مانند «انسان حیوان ناطق است». مبنای تحلیلیت در این‌جا ترادف است، ترادف موضوع و محمول. این نوع نیز هم‌چون نوع اول مبتنی بر هوهویت است، اما، این هوهویت آشکار نیست، لذا، باید ترادفی را از بیرون قائل باشیم که این هوهویت را معنادار کند. کواین همین مفهوم ترادف را هدف اشکال قرار می‌دهد.
▬ یک اشکال کواین این است که ممکن است چیزی در وهله اول به صورت مترادف به کار رفته باشد، اما، بعدها در اثر استعمال از این معنا خارج شده باشد. به طور مثال، بگوییم «سینه سرخ سینه سرخ است»، این قضیه تحلیلی است، چرا که مفهوم محمول را در موضوع مندرج می‌بینیم. اما، از لحاظ زیست محیطی ممکن است این پرنده به قطب مهاجرت کند و در شرایط قطب، بر حسب محیط پذیری به صورت سینه سفید درآید، ولی، در افواه مردم، هنوز به آن «سینه سرخ» بگویند. حال اکنون، اگر بگوییم که «سینه سرخ سینه سرخ است» دیگر تحلیلی نیست، چرا که محمول، دیگر هیچ نسبتی با موضوع ندارد. اصل اشکال در این‌جا آن است که ترادف حد و میزان دارد، و لایتغیر نیست. ممکن است چیزی را که مردم در ترادف به کار می‌برده‌اند، موضوع آن بطیئاً دچار تحول شود و اطلاق اسم به آن بشود، اما، دیگر اطلاق محمول به آن جایز نباشد.
▬ کارناپ قائل است که برای حل این دشواری‌ها، باید به یک سلسله قواعد خارجی متوسل شویم که به آن‌ها قواعد و اصول موضوعه معنابخش (meaning postulate) می‌گوید. مثلاً، وقتی می‌گوییم «انسان حیوان ناطق است» در این‌جا، دو اصل موضوعه معنابخش داریم یکی این‌که «انسان حیوان است»، که آن را از بیرون گرفته‌ایم، و دیگر این‌که «انسان ناطق است»، که این را هم از خارج گرفته‌ایم. می‌توان نقل کلام را در خود این اصول موضوعه برگرداند. در این‌جا، یک سلسله داریم که لزومی ندارد بگوییم که متناهی است. بلکه برای انجام کار این اصول موضوعه را ضمیمه می‌کنیم.
▬ زبان گاهی در سطح زبان طبیعی است، و گاهی در سطح زبان ساختگی و مصنوعی (artificial). زبان مصنوعی، خود دو صورت دارد، یا صوری است، یا غیرصوری. در زبان طبیعی برای ما این امکان هست که قراردادهایی انجام دهیم و زبان جعلی بسازیم. در سطح زبان طبیعی چیزی به اسم تحلیلی و تألیفی وجود ندارد. در زبان ساختگی غیرصوری می‌توان دو گونه قضیه، تحلیلی و تألیفی، تعریف کرد. در حوزه زبان ساختگی صوری اختیار آن دست ماست و می‌توانیم در آن‌جا حوزه‌های منطقی را وسعت بخشید یا کاهش داد. کارناپ، فضایی ترسیم می‌کند به نام توصیف حالت (state description)، که در واقع، همان بحث جهان‌های ممکن لایبنیتس است. در جهان‌های ممکن لایبنیتس صدقِ ضروری آن بود که در همه‌ی جهان‌های ممکن صادق باشد. کارناپ همین حرف لایبنیتس را در زبان‌های مصنوعی صوری بازسازی می‌کند. او فرض می‌کند که در یک نظام زبانی، مجموعه‌ای از قضایای اتمی وجود دارد که می‌خواهیم راجع به صدق یکی از این قضایا p صحبت کنیم. هر کدام از این قضایا، می‌توانند در جهان‌های متعددی تصور شوند که به آن‌ها توصیف حالت می‌گوید. توصیف حالت در واقع، وضعیتی است که لحاظ می‌کنیم که آیا قضیه‌ای در آن صادق است یا نه. او مفهوم دامنه (range) را نیز از ریاضیات وارد می‌کند. ما هر مقدار بتوانیم صدق قضیه‌ای را در عوالم بیشتری نشان دهیم، این دامنه صدق آن قضیه می‌شود.
▬ کواین اشکال می‌کند که با این تعریف از صدق منطقی، می‌توانیم فرض کنیم که صدق منطقی هیچ ملازمتی با تحلیلیت ندارد؛ می‌توان قضیه‌ای را در همه حال صادق گرفت، اما، قضیه ما تحلیلی نباشد. کواین، منکر بدیهیات نمی‌شود، ولی، نزد او، بدیهیات معنای پیشینی خود را از دست می‌دهند. حساسیت کواین روی مفهوم تحلیلی است، و سعی دارد که آن را از فلسفه تحلیلی بگیرد.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.