فیلوجامعه‌شناسی

مرور فلسفه تحلیلی: معرفی ویلارد ون اورمن کواین

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از دکتر محمود خاتمی؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ مرحله سوم فلسفه تحلیلی در امریکا بسط یافت.
▬ از این صورت با عنوان «پراگماتیسم منطقی» (logical pragmatism) یاد می‌شود.
▬ پراگماتیسم منطقی، از سنت پراگماتیسم متأثر است، بدون آن که کاملاً به آن وفادار باشد.
▬ این سنت، تلفیقی است از فلسفه تحلیلی اروپایی و پراگماتیسم امریکایی (فلاسفه اولیه پراگماتیسم امریکایی، مانند ویلیام جیمز، تحلیلی نیستند گر چه تجربه‌گرا و آمپریست هستند).
▬ از جمله عوامل دخیل در انتقال فلسفه تحلیلی به امریکا می‌توان به وقوع جنگ و مهاجرت فلاسفه تحلیلی به امریکا، درس‌گفتارهای مور در امریکا در خلال جنگ و شاگرد امریکایی ویتگنشتاین، نورمن ملکوم (Norman Malcolm, 1911–1990) اشاره کرد، اما، مهم‌ترین عامل، سفر کواین به اروپا و آشنایی او با حلقه وین است. حلقه وینی‌ها در مرحله‌ی اول سنت تحلیلی قرار دارند. کواین در سفر خود به اروپا با بحث‌های حلقه وینی‌ها آشنا شد، اما، نسبت به پیوستن به آن تحفظ به خرج می‌دهد. او کوشش می‌کند تا نشان دهد چه اشکال‌هایی در کار ایشان وجود دارد.
▬ کواین، خود شاگرد آلفرد نورث وایتهد (Alfred North Whitehead, 1861-1947) بود، اما، وایتهدی که دیگر از منطق بریده بود. وایتهد دو دوره فکری داشت: دوره اول آن که خیلی زود تمام شد و دوره همکاری او با برتراند راسل است که منجر به نوشتن «اصول ریاضیات» (Principia Mathematica) شد. در این دوره، وایتهد اساساً منطق‌دان بوده است. وقتی به امریکا مهاجرت کرد از حوزه فلسفه تحلیل زبانی کاملاً خارج شد، و جنبه‌های متافیزیکی برای او اهمیت بسیار پیدا کرد. طرح نوین متافیزیکی ریخت که به «فلسفه پویشی» (process philosophy) معروف شد، که از حیث متافیزیکی از منطق بدان معنا که راسل و حلقه وینی‌ها در پی آن بودند دور شد؛ یعنی، اصالتاً جنبه فرمالیستی نداشت و از جنبه‌های منطق ساختگی در آن استفاده نمی‌کند. لذا، وایتهد اصلاً از سنت فلسفه تحلیلی در امریکا دفاع نکرد. کواین در این مرحله شکوفایی تفکر متافیزیکی وایتهد، رساله پایان‌نامه خود را با او می‌گذراند (۱۹۳۲؛ کواین این رساله را دو سال بعد در سال 1934، با تغییراتی اندک با عنوان «نظامی منطق‌گرا» (A System of Logistic) به چاپ رساند)، اما، از قضا کواین در این دوره بسیار به منطق علاقمند بود. در واقع، کارهای کواین دو گونه‌اند، یک دسته، دقیقاً هم‌چون برتراند راسل، کارهایی است که در منطق و ریاضیات کرده است، و دیگری بحث‌هایی است که فلسفی است، و بحث‌های فلسفه منطق و معرفت‌شناسی و فلسفه ذهن و زبان و معنی‌شناسی را در بر می‌گیرد. از آثار دسته اول او می‌توان به «منطق ریاضی» (Mathematical Logic) (1940)، «منطق مقدماتی» (Elementary Logic) (1941) و «روش‌های منطق» (Methods of Logic) (1950)، و از آثار دسته دوم او می‌توان به «از دیدگاهی منطقی» (From a Logical Point of View) (1953)، «کلمه و شیء» (Word and Object) (1960)، «راه‌های پارادوکس و جستارهای دیگر» (The Ways of Paradox and Other Essays) (1966)، «نسبیت هستی‌شناختی و جستارهای دیگر» (Ontological Relativity and Other Essays) (1969) و «نظریه‌ها و چیزها» (Theories and Things) (1981) اشاره کرد.
▬ آغاز سنت سوم فلسفه تحلیلی در امریکا با کواین اتفاق می‌افتد. کواین دو کار را هم‌زمان انجام داد: اول، اعلام عدم کفایت صورت اول فلسفه تحلیلی و دوم، اشکال به صورت دوم فلسفه تحلیلی. اشکال اصلی او به این دو جریان در نظریه‌ای است که ایشان در مورد صدق تحلیلی و به تعبیر دیگر در بحث تحلیلیت دارند. کواین اصولاً با تقسیم قضایا به تحلیلی و تألیفی مشکل دارد، و وقتی تحلیلیت را تخریب می‌کند عملاً هم صورت اول، و هم صورت دوم فلسفه تحلیلی تخریب می‌شود. کواین به طور خاص کتاب استراوسن، «مقدمه بر نظریه منطقی» (Introduction to Logical Theory, 1952)، را بررسی کرده است و در آن بررسی، مشکل او، و سایر آکسفوردی‌ها را در برداشت ایشان از مفهوم صدق تحلیلی می‌داند (بنگرید به راه‌های پارادوکس و جستارهای دیگر). رایل می‌گفت که کار ما تحلیل مفهومی در زبان متداول است، لذا، گرفتن مفهوم تحلیلی در کار فلاسفه مرحله دوم نیز دچار اخلال می‌کند (از این روست که استراوسن و گرایس در مقاله‌ای تحت عنوان «در دفاع از یک جزم» به رد نظر کواین می‌پردازند (بنگرید به جلد اول از مجموعه Philosophy of Quine).
▬ در کواین، دو جریان پراگماتیسم و فلسفه تحلیلی به هم می‌رسند، که حاصل کار برای هر دو مکتب چیز جدیدی است. او از پراگماتیسم دید بسیار ساده آن را می‌گیرد، بدین معنا که به طبیعت نظر دارند (رویکرد طبیعی) و با تجربه پیوند دارند و به مسائل، از زاویه دشوار آن نگاه نمی‌کنند. بلکه از نتیجه می‌خواهند به مقدمات برسند. در این دید، ابتدا حقیقت را تعریف می‌کنند و مشخص می‌کنند که می‌خواهند به کجا برسند و سپس به دنبال مقدمات و وسایل می‌گردند. از سوی دیگر، کواین از حیث منطقی بسیار دلبسته راسل و آلفرد تارسکی (Alfred Tarski, 1901-83) است. او در سفر مطالعاتی خود به ورشو هم می‌رود و با مکتب نیرومند منطق که در آن‌جا جریان داشت و به طور خاص، با تارسکی، آشنا می‌شود که با مهاجرت تارسکی به امریکا این ارتباط عمق بیشتری پیدا کرد.
▬ با این حال، کواین، وابستگی به هیچ یک از این دو جریان ندارد و کار خود را پیش می‌برد. کار اصلی او زیر سؤال بردن مسأله تحلیلی بودن است. مقاله‌ی معروف او «دو جزم تجربه گرایی» (“Tow Dogmas of Empiricism” in From a Logical Point of View, 1953) است که جزم اول آن عبارت است از تمایز قائل شدن بین گزاره‌های تحلیلی و تألیفی و جزم دوم اعتقاد به تحویل‌گرایی است.
▬ مرور ما به کواین ادامه دارد...
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.