برداشت آزاد از کتابخانه مرجع انکارتا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ لوئی یازدهم، یکی از پادشاهان جدید است که توانست کنترل خود را در پایان قرن پانزده بر دولتهای اروپایی تقویت کند.
▬ اندکی بعد، فرآیند مشابهی در نظامهای پادشاهی شمال آلپ به وقوع پیوست.
▬ با گذشت نیمی از قرن پانزدهم در فرانسه، انگلستان و اسپانیا، حکمرانان نیرومندی ظاهر شدند.
▬ این حکمرانان، نسبت به پادشاهان سابق، در زمینهی تأمین امکانات و توسعهی دم و دستگاه دولتی با تمرکز بالا، خیلی نیرومندتر عمل میکردند، و همه این قدرت مطلق را از صدقه رویارویی با فئودالها و اشراف داشتند. اشرافیت، میخواست قدرت پادشاه را محدود کند و این به نفع پادشاه بود. پادشاه مطلق بورژا، همه را برای رویارویی با اشراف متحد کرد. جنگ صد ساله (۱۳۳۷-۱۴۵۳) در فرانسه، جنگ روسها (۱۴۵۵-۱۴۸۵) در انگلستان و دعواهای فرقهای در بین اشراف اسپانیا در نیمهی اول قرن پانزده و قبل از آن.
▬ پادشاهان، بهزودی فهمیدند که باید با اشرافیت، مقابله کنند که به خصوص با شکل دادن به پیمانها و اتحادیههایی با مردم شهرها، بزرگترین دشمنان آنها شده بودند. ثروت ساکنان شهر، متکی به تجارت بود، و آنها هیچگونه تابعیت و وفاداری خاصی به اعضای مالک یا طبقات اشراف نداشتند. پس رفتند و پشت سر پادشاه قرار گرفتند.
▬ پادشاهان از مقام رهبر جنگها با اشراف، تبدیل به مدیران و متصدیان امور مردم شدند.
▬ پادشاهان، یک بوروکراسی جدید و حرفهای ایجاد کردند که با وکیلان و دیگر اعضای غیر اشراف مجهز شده بود، و از آن، برای تحمیل درجهای جدید از نظم و اتحاد در دولتهای خودشان استفاده میکردند.
▬ پادشاهان جدید، با همه قدرت مطلقشان، همچنان قدرت کمتری در مقایسه با حاکمان بعدی داشتند. خصوصاً اگر پادشاه فرانسه را مستثنی کنیم، این پادشاهان توش و توان اندکی در اخذ مالیات داشتند.
▬ همهی جنبههای قلمرو این پادشاهان جدید (لوئی در فرانسه، هنری در انگلستان، و فردیناند و ایزابلا در اسپانیا)، به طور یکسان، مدرن نشده بودند. با این وجود، قلمرو آنها، گویای گرایش به سمت دولت مدرن را نشان میدهد.
مآخذ:...
هو العلیم